اخلاق در اسلام
اخلاق در اسلام

مبانی مورد قبول علماء علم اخلاق در قدیم سه رکن بوده است و در عصر جدید هم گرچه فروعاتی بر آن افزوده شده است و توسعه یافته است اما می توان گفت ارکان آن در سه مورد خلاصه می شود نخست تهذیب نفس، تدبیر منزل و سیاست مُدُن که علماء اخلاق عناوین سه گانه فوق را به صورت زیر تجزیه و تقسیم نموده اند قسم اول را تخلیه، تحلیه و تجلیه دانسته اند و قسم دوم را گفته اند مراد علم معاش و معاشرت با همسر و فرزندان است و سوم مربوط به حفظ و حراست از کشور است.






درستکاری

اخلاقیات می تواند فردی باشد، در این حالت شامل یک باید شخصی است، شخص خود تصمیم گیرنده و وضع کننده قانونی است که او را به انجام یا عدم انجام فعلی ملزم می کند. در این حالت هدف اخلاقیات و درستکاری، پیشبرد و بهبود وضعیت زندگی در جامعه است.

تئوری‌های مختلفی در مورد رابطه بین اخلاقیات و درستکاری وجود دارد. تحلیلگران از دو دایره برای نشان دادن رابطه این دو مقوله استفاده می کنند. برای بعضی از آنها، این دو دایره هم مرکز هستند و در این حالت، درستکاری کاملا درون اخلاقیات قرار می گیرد. برخی دیگر معتقدند که این دو دایره با هم تلاقی دارند و بدین ترتیب سه وضعیت پیش می آید: قوانین اخلاقی بدون ابعاد قضایی، قوانین قضایی بدون بعد اخلاقی و قسمت مشترک آن، قوانین اخلاقی که دارای بعد قضایی نیز هستند. برخی دیگر نیز این دو دایره را کاملا از هم مجزا می انگارند، ولی این نظریه به دلیل داشتن استثنائات زیاد قابل قبول نیست.

اخلاقیات و درستکاری هر کدام زمینه‌های مشخص خود را دارند، از هم جدا هستند ولی در عین حال نقاط تماسی با یکدیگر دارند، نه می توان در مورد جدایی آنها صحبت کرد، و نه می توان آنها را ممزوج دانست. اخلاقیات می تواند منحصر به یک (هر) فرد باشد و تنها در مورد او صدق کند، در حالی که درستکاری تنها در جامعه معنا پیدا می کند.






عادت

عادت در لغت به معنای خوی است و در اصطلاح هرگاه کرداری (رفتاری) در اثر تکرار چنان مورد قبول و خوشایند طبع قرار گیرد، به طوریکه انجام مکرّر آن خوشایند و ترک آن دشوار باشد، می‌گویند عادت به وجود آمده است.

به قاعده‌مندی‌های اجتماعی که در اثر تکرار منظم و پایدار به وجود آمده‌اند عادت گفته می‌شود. شخص در صورت رعایت نکردن عادات اجتماعی؛ مورد مجازات قرار نمی‌گیرد. در عادات اجتماعی؛ آموزش و عقاید تأثیری ندارد و شخص پاسخ قانع کننده‌ای برای پیروی از این رفتارها ندارد.

چارلز داهیگ در کتاب قدرت عادت خود اینگونه بیان می‌کند که وقتی ما فعالیتی انجام می‌دهیم، بعد از اتمام آن مغز ان را مرور می‌کند و بررسی می‌کند که آیا این فعالیت می‌تواند به صورت خودکاری تری انجام شود که در تکرارهای بعدی آن انرژی و درگیری کمتری از مغز بگیرد، و در صورت امکان، آن کار را در یک چرخه سه بخشی تبدیل به یک فعالیت خودکای می‌کند (به مرور)، فعالیتی که ما آنرا «عادت» می‌نامیم. این چرخه دارای سه بخش اساسی است؛ اول سرنخ یا نشانه‌ای که باعث ترغیب شخص به انجام آن فعالیت می‌شود، بخش دوم انجام آن فعالیت است که به صورت یه روتین و کار تکراری خواهد بود، آخرین بخش که باعث تقویت هرچه بیشتر این عادت و تکرار مجدد آن می‌شود، پاداشی است که فرد از انجام آن روتین بدست می‌آورد. اغلب عادت‌های مثبت مثل کمک به دیگران، غذا خوردن، مسواک زدن و ... و نیز عادت‌های منفی مثل اعتیاد به سیگار، الکل، پرخوری و ... را به راحتی می‌توان توجیه کرد. نویسنده در ادامه بحص در مورد نحوه اثرگذاری بر چرخه عادت‌ها و نیز تغییر آنها در سطوح، فردی سازمانی و جامعه به بحث و نتیجه‌گیری می‌پردازد. او تلاش نموده است تا همه بررسی‌های علمی رفتارشناسی و عصب شناسی مربوطه را جمع‌آوری نماید و در کتاب خود به آنها استناد می‌نماید.







جامعه
انسان‌ها برای ارضای نیازهایشان با دیگران تعامل اجتماعی دارند. در اصطلاح جامعه‌شناسی به مجموعه‌ای از انسان‌ها که با هم تعامل اجتماعی پایدار دارند، جامعه گفته می‌شود. در درون جامعه، به دلیل وجود علایق مختلف انسان‌ها و گروه‌ها، تضادهای اجتماعی وجود دارند؛ اما با وجود تضاد تعادل و ثبات جامعه حفظ می‌گردد. در جامعه افراد نقش‌های گوناگونی را می‌پذیرند و به همان نسبت از مزایای اجتماعی مختلفی بهره‌مند می‌شوند.






زندگی

زندگی، زیست یا حیات الگو:به فارسی افغانستان ، به معنی فاصلهٔ میان تولد تا مرگ. هر موجود زنده، پس از تولد، شروع به رشد و تکامل می‌کند و در نهایت، به واسطهٔ مرگ، این روند، متوقف می‌گردد.

در برخی ادیان، زندگی پس از مرگ نیز تعریف شده‌است. زندگی را می‌توان که از دیدگاه های مادی و معنوی، جدا کرد.






اعمال حیاتی

تنفس، مهمترین عامل حیاتی است. بعد از آن خوردن و آشامیدن، مهمترین اعمال حیاتی، محسوب می‌شوند. جریان خون، رشد و نمو، تولید مثل و ... از اعمال حیاتی مشترک بسیاری از موجودات زنده هستند.







اندیشه
اَندیشه یا فِکر یکی از نیروهای درونی انسان است که به مفاهیم مربوط است. کانت از جمله فیلسوفانی است که در کتابش با عنوان «سنجش خرد ناب» دربارهٔ فکر و مفاهیم به بحث پرداخته است.






تعریف

تفکر، عملی ذهنی است و زمانی مطرح می‌گردد که انسان با مسئله‌ای مواجه‌است و خواستار حل آن است. در این هنگام در ذهن، تلاشی برای حل مسئله آغاز می‌گردد که این تلاش ذهنی را، تفکر می‌نامند. فعالیت برای حل مسئله، از مراحلی تشکیل شده‌است که از تعریف مسئله به طور شفاف، روشن و ملموس، آغاز می‌گردد و با پیدا کردن راه حل‌هایی برای حل مسئله ادامه می‌یابد و با به کارگیریِ عملی بهترین راه حل و یافتن جواب نهایی به پایان می‌رسد.
تعاریف دیگر

«تفکر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است.» «تفکر فرایندی رمزی و درونی است که منجر به یک حوزه شناختی می‌گردد که نظام شناختی شخص متفکر را تغییر می‌دهد.» «تفکر فرایندی است که از طریق آن یک بازنمایی ذهنی جدید به وسیله تبدیل اطلاعات و تعامل بین خصوصیات ذهنی، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسئله ایجاد می‌گردد.» «تفکر ، تلاشی است ذهنی، برای پاسخ گویی صحیح و دقیق به سوالات ذهنی که به ابزاری چون منطق ، خرد ورزی،دانش،تجربه و درک صحیح موضوع نیازمند است. .»






در منطق

عبارت است از مرتب ساختن امور معلوم برای رسیدن به کشف مجهول. به عبارت دیگر فکر عبارت است از حرکت ذهن به سوی امور و مقدمات معلوم و سپس حرکت از آن امور معلوم به سوی کشف مقصود.






روشهای تفکری

هر یک از روش‌های تفکری را می‌توان متدهایی دانست که به کمک آنها، قسمتی از فرایند حل مسئله، با موفقیت طی می‌شود. تفکر برتر تفکری است که از بهترین روش‌ها به حل مساله برسد.






انواع روشهای تفکری

تفکر خلاق،قطب مطالعه و تفکر ایران

فکرآورد تفکر تحلیلی، تفکر انتقادی، تفکر اجرایی، تفکر استراتژیک







ادبیات
ادب یا ادبیات ، عبارت است از آن‌گونه سخنانی که از حدّ سخنان عادی، برتر و والاتر بوده است و مردم، آن سخنان را در میان خود، ضبط و نقل کرده‌اند و از خواندن و شنیدن آن‌ها دگرگون گشته و احساس غم، شادی یا لذّت کرده‌اند. در باور همگانی ادبیات یک تیره یا ملت برای نمونه مجموعه متن‌هایی است که آثار ماندگار و برجسته پیشینیان آن تیره و ملت را تشکیل می‌دهند. یکی از طبقه‌بندی‌های مشهور و پرکاربرد متن‌های ادبی، طبقه‌بندی دوگانه‌ایست که بر اساس آن متن‌ها به دو گونه‌ی اصلی شعر و نثر تقسیم می‌شوند. این طبقه‌بندی سنت دیرینه‌ای در زبان فارسی و ادبیات جهان دارد. سخنوران و فیلسوفان از دیرباز در پی پررنگ کردن خط ظریف میان این دو و ارایه تعریفی فراگیر و تمیزدهنده از شعر و نثر بوده‌اند.






تعریف ادبیات

ادب واژه‌ای است معرب از فارسی. این واژه از دیدگاه واژه‌شناسان به معنی ظرف و حسن تناول آمده‌است. برخی نیز در فارسی، ادب را به معنی فرهنگ ترجمه کرده‌اند و گفته‌اند که ادب یا فرهنگ همان دانش است. به از دیگر معانی واژهٔ ادب می‌توان به هنر، حسن معاشرت، شیوهٔ پسندیده، با سخن اشاره کرد؛ اما ادب در اصطلاح، نام دانشی است که قدما آن را شامل این علوم دانسته‌اند: لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه، قوانین خط، قوانین قرائت که بعضی اشتقاق و انشاء راهم بدان‌ها افزوده‌اند.

البته دیدگاه ادبای قدیم دربارهٔ معنی اصطلاحی «ادب» کمی مختلف است. بعضی آن را فضیلت اخلاقی، برخی پرهیز از انواع خطاه و برخی آن را مانند فرشته‌ای دانسته‌اند که صاحبش را از ناشایستی‌ها باز می‌دارد.

اما علم ادب (ادبیات) یا سخن‌سنجی یا در دیدگاه پیشینیان اشاره داشته‌است به دانش آشنایی با نظم و نثر از جهت درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن. اما برخی ادیب را کسی می‌دانستند که عالم بر علوم نحو، لغت، صرف، معنی، بیان، عروض، قافیه و فروع باشد و برخی خط، قرض‌الشعر، انشا، محاضره و تاریخ را هم جزو آن‌ها دانسته‌اند. جرجی زیدان در این باره می‌نویسد:

«علم ادب در اصطلاح علمای ادبیت مشتمل بر اکثر علوم ادبیه است از قبیل: نحو، لغت، تصریف، عروض، قوافی، صنعت شعر، تاریخ و انساب. و ادیب کسی است که دارای تمام این علوم یا یکی از آن‌ها باشد و فرق مابین ادیب و عالِم آن است که ادیب از هر چیزی بهتر و خوب‌ترش را انتخاب می‌نماید و عالم تنها یک مقصد را گرفته در آن مهارت می‌یابد.»

مردم غالباً بین ادبیات و آثار مکتوب دیگر تفاوت قائل می‌شوند. اصطلاحات «تخیل ادبی» و «شایستگی ادبی» غالباً به منظور تشخیص آثار ادبی از یکدیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند. مثلاً تقریباً تمام انسان‌های باسواد دنیا آثار چارلز دیکنز را در زمرهٔ «ادبیات» تلقی می‌کنند در حالی که برخی از منتقدین، آثار جفری آرچر را شایستهٔ گنجانده شدن تحت عنوان «ادبیات انگلیسی» نمی‌دانند. گاهی اوقات ممکن است منتقدان برخی از آثار را به دلایلی همچون سطح پایین دستور زبان و نحو، داشتن خط داستانی باورنکردنی یا گسیخته و یا داشتن شخصیت‌های متناقض یا غیرقابل‌باور از زمرهٔ آثار ادبی حذف کنند. اما باید گفت که مفهوم واژهٔ ادب و ادبیات نیز همانند همهٔ پدیده‌های دیگر در طول زمان یکسان نمانده و دستخوش تحول گردیده است. بیشتر اقوام قدیم جهان، هم‌چون یونیان، ادب را فقط به معنی و مفهوم شعر به کار می‌برده‌اند و علوم ادبی، نزد آنها علم شعر بوده است و بس.






تاریخچه

یکی از کهن‌ترین آثار ادبی شناخته شده در جهان، حماسهٔ گیلگمش است. بسیاری از پژوهش‌گران، گیلگمش را نخستین حماسه بشری می‌دانند. این اثر ادبی که تاریخ نگارش آن را سال ۲۷۰۰ پیش از میلاد می‌دانند موضوعاتی چون قهرمانی، دوستی، شکست و جستجو به دنبال زندگی ابدی را شامل می‌شود. در هر دورهٔ تاریخی یکی از گونه‌های ادبیات برجسته می‌شود. نخستین آثار ادبی بیشتر دارای جنبه‌های پیدا و پنهان مذهبی‌اند و ریشهٔ تعلیمی نیز همین منابع هستند. سرشت نامتعارف آثار رمانتیک پس از قرون وسطی رشد پیدا کرد در حالی که عصر روشنگری باعث بروز حماسه‌های ملی و آثار فلسفی شد. رمانتیسم بر ادبیات عامیانه و مسائل عاطفی تأکید می‌کرد و به این گونه بود که در سده ۱۹ میلادی راه را برای ظهور رئالیسم و ناتورالیسم که در پی کشف مصادیق واقعیت بودند باز کرد. سده ۲۰ میلادی نیاز به سمبولیسم یا بینش روانی در توصیف و توسعه شخصیت را با خود آورد.






بخش‌بندی ادبیات بر پایهٔ شیوهٔ بیان

ادبیات را از دیدگاه شیوهٔ بیان و شکل ظاهری می‌توان به دو دستهٔ کلی نظم و نثر تقسیم کرد، که هر کدام از آن‌ها شامل بخش‌های کوچک‌تری هستند.






شعر (سروده)

شعر، چامه یا چکامه، بر پایهٔ دیدگاه‌های سنتی، سخنی است موزون و خیال‌انگیز که دارای قافیه است، اگر چه برخی، قافیه را از شرایط شعر نمی‌دانند. نگارش شعر به صنایع و آرایه‌های ادبی متکی است. صنایعی چون تشبیه، مراعات نظیر و استعاره و...؛ وزن اشعار ممکن است شامل الگویی از تکیه‌ها (وزن تکیه‌ای) یا الگویی از هجاهای ناهم‌طول بوده (وزن عروضی) یا از قافیه استفاده نکند. توصیف‌ناپذیری شعر در ذات آن قرار دارد و به سختی می‌توان تعریفی جامع برای آن یافت، به ویژه آن‌که با دگرگونی‌های شعر و سبک سرایش در گذر زمان، تعاریف سنتی دیگر کاربرد گذشتهٔ خود را ندارند و جوامع، تعاریف مدرن‌تری از مقوله‌های گوناگون هنر و ادبیات ارایه داده‌اند.

سرایش شعر، سابقه‌ای طولانی نزد انسان‌ها دارد و یکی از کهن‌ترین گونه‌های ادبی در جهان به شمار می‌رود: نخستین نمونه‌های ادبی شناخته‌شده حماسهٔ سومری گیلگمش (۲۷۰۰ پیش از میلاد)، بخش‌هایی از انجیل، آثار به جا مانده از هومر (مانند ایلیاد و اودیسه) و حماسه‌های هندی رامایانا و مهابهاراتا هستند.






نثر (نوشتار)

نثر نوعی نگارش است که به هیچ گونه ساختار شکلی (به جز دستور زبان ساده) پایبند نیست؛ در متون منثور، اجباری در زیبا گفتن یا استفاده از واژگان زیبا وجود ندارد. با این حال نثر را نیز می‌توان به شکل زیبا نوشت، اما در این گونهٔ ادبی از شکل ظاهری واژه‌ها (وزن یا واج‌آرایی) استفادهٔ کمتری می‌شود و به جای آن‌ها از سبک، جایگذاری یا گنجاندن تصویر سود برده می‌شود. با این وجود نمی‌توان به دقت تمایز نثر با شعر را مشخص کرد. برای مثال در سجع که خود نوعی نثر است، در پایان دو جمله که به دنبال هم می‌آیند باید دو واژهٔ یکسان یا هم‌وزن آورده شود. این حالت، نوعی وزن و زیبایی شاعرانه به متن منثور می‌دهد.






انواع ادبی

از دیدگاه مفهوم و پیام درونی ادبیات را به چهار دستهٔ کلی تقسیم می‌کنند:

حماسی
غنایی
نمایشی
تعلیمی

دیگر انواع ادبی عبارت‌اند از: ادبیات روایی و داستانی، ادبیات اسطوره‌ای، ادبیات نمادین، ادبیات طنز، ادبیات فولکلور و عامیانه، مفاخره، مناظره و...






داستان

داستان روایی (نثر روایی) غالباً از نثر برای بیان رمان، داستان کوتاه، رمان تصویری و امثال آن استفاده می‌کند. نمونه‌های منفرد این نوع داستان در طول تاریح وجود داشته‌اند اما تنها در سده‌های اخیر به شکل منظم و مجزا نوشته شدند. برای دسته‌بندی داستان‌های منثور غالباً از اندازهٔ آن‌ها استفاده می‌کنند. هر چند که این محدوده‌ها دلخواه است اما قراردادهای نشر مدرن محدوده‌های زیر را تعیین کرده‌اند:

داستان کوتاه نوعی داستان منثور است که بین ۱۰۰۰ تا ۲۰،۰۰۰ واژه در بر دارد (اما معمولاً بالای ۵۰۰۰ واژه دارد). این نوع داستان ممکن است دارای ساخت روایی نباشد.






داستانک
رمان کوتاه (نوولا) داستانی است که بین ۲۰،۰۰۰ تا ۵۰،۰۰۰ واژه را در بر داشته باشد.
رمان نوعی داستان است که بیش از ۵۰،۰۰۰ واژه دارد.







رمان

رمان، داستان بلندی است که به صورت نثر نوشته می‌شود. شکل آن نیز از ابداعات سده‌های اخیر است. داستان منثور ایسلندی به نام ساگاس که گفته می‌شود در سدهٔ ۱۱ میلادی نوشته شده، در مرز بین یک اثر سنتی منظوم حماسی- ملی و یک رمان روان‌شناسی مدرن قرار دارد. به جرئت می‌توان گفت که سروانتس اسپانیایی اولین کسی بود که در اروپا دست به نگارش یک رمان تأثیرگذار به نام دون کیشوت زد. اولین بخش این داستان در سال ۱۶۰۵ و دومین بخش آن در سال ۱۶۱۵ منتشر شد. مجموعه‌های داستانی قدیمی‌تر دیگری مانند هزار و یک شب، دکامرون اثر جیووانی بوکاچیو و داستان‌های کانتربری اثر چاسر شکل مشابهی دارند و اگر امروز نوشته می‌شدند، می‌شد آن‌ها را در دستهٔ رمان قرار داد. دیگر داستان‌هایی که در دوران کلاسیک ادبیات آسیا و عرب نوشته شده‌اند را بیش از آن که ما فکر کنیم می‌توان در دستهٔ رمان قرار داد. برای مثال آثاری چون داستان گِنجی (ژاپنی) اثر بانو موراساکی، داستان عربی حی بن یقظان اثر ابن طفیل، داستان عربی تئولوگوس آتودیداکتوس اثر ابن نفیس و داستان چینی افسانه سه پادشاه اثر لو گوانژونگ.

همهٔ رمان‌ها در اروپا در ابتدا جزو آثار مهم ادبی تلقی نشدند. دلیل آن شاید این بود که نگارش نثر صرف، آسان و غیر مهم می‌نمود. با این حال، امروزه مشخص شده‌است که نگارش نثر بدون توجه به آرایه‌های شاعرانه می‌تواند لذت هنری در فرد ایجاد کند. به علاوه نویسندگان آزاد به این باور رسیده بودند که درگیر نشدن با ساختارهای نظم باعث ایجاد طرح داستانی پیچیده‌تر و یا دقیق‌تری نسبت به گونه‌های دیگر ادبی حتی شعر روایی می‌شود. این آزادی به نویسنده این امکان را می‌دهد که به سبک‌های ادبی و نمایشی دیگر – حتی شعر – در محدودهٔ یک رمان بپردازد.






آثار منثور دیگر

نوشته‌های فلسفی، تاریخی، روزنامه‌ای، حقوقی و علمی از گذشته جزو ادبیات به شمار می‌آمدند. این گونه آثار شامل برخی از کهن‌ترین آثار منثور موجود هستند؛ رمان‌ها و داستان‌های منثور نام «داستان» را به خود گرفتند تا از آثار دیگری که معرف واقعیات بودند و اثر «غیرداستان» نامیده می‌شدند مشخص شوند. آثار غیرداستانی از گذشته‌های دور به شکل منثور نوشته می‌شدند.

جنبهٔ ادبی نوشته‌های علمی در طول دو سدهٔ گذشته رو به کاهش گذاشت زیرا پیشرفت و تخصصی‌تر شدن علوم باعث شدند که پژوهش‌های علمی برای بسیاری از مخاطبان غیرقابل درک شوند؛ امروزه علم را در ژورنال‌های علمی می‌توان یافت. آثار علمی اقلیدس، ارسطو، کوپرنیک و نیوتون امروز هم از اعتبار زیادی برخوردارند؛ اما به دلیل آنکه دانش موجود در آن‌ها تا حد زیادی منسوخ شده‌است دیگر نمی‌توان از آن‌ها برای تعالیم علمی سود برد. با این حال این آثار آن قدر هم فنی هستند که نمی‌توان آن‌ها را در برنامه‌های درسی ادبی گنجاند. تنها در برنامه‌های درسی مانند «تاریخ علم» است که می‌توان دانشجویانی را یافت که این آثار را مطالعه کنند. بسیاری از کتبی که به «عمومی ساختن» دانش می‌پردازند نیز امروزه شایستهٔ دریافت عنوان «ادبیات» هستند.

فلسفه نیز تا حد زیادی به یک رشتهٔ دانشگاهی تبدیل شده‌است. بسیاری از فلسفه‌دانان از این وضع ابراز نارضایتی می‌کنند؛ با وجود این بسیاری از آثار فلسفی در ژورنال‌های آکادمیک چاپ می‌شوند. فیلسوفان بزرگ تاریخ مانند افلاطون، ارسطو، آگوستین، دکارت و نیچه رسماً نویسنده تلقی می‌شدند. برخی از آثار فلسفی امروزی نیز مانند آثار سیمون بلکبرن را جزو «ادبیات» تلقی می‌کنند اما بسیاری از دیگر آثار را نمی‌توان در این رده طبقه‌بندی کرد. برخی از مباحث همچون منطق به قدری فنی شده‌اند که می‌توان آن‌ها را با ریاضیات مقایسه کرد.

بخش عمده‌ای از آثار تاریخی را هنوز می‌توان جزو ادبیات به شمار آورد، به خصوص بخشی که آن را به نام گونه اثر غیرداستانی خلاقانه می‌دانند. همچنین بخش اعظم آثار روزنامه‌نگاری مانند روزنامه‌نگاری ادبی نیز چنین است. با این حال این بخش نیز به شدت بزرگ شده و غالباً با هدف سودمندگرایی نوشته می‌شود: مانند ضبط داده‌ها یا هدایت سریع اطلاعات. به همین دلیل آثاری که در این زمینه‌ها نوشته می‌شوند غالباً فاقد خصوصیت ادبی هستند اما برخی از آن‌ها هنوز هم این قابلیت را دارند. بزرگترین تاریخ‌نگاران ادبی هرودوت، توسیدید و پروکپیوس بوده‌اند که همگی جزو ادبای جهانی به شمار می‌روند.

حقوق، وضعیت بغرنج‌تری دارد. برخی از آثار افلاطون و ارسطو یا حتی بخش‌هایی از انجیل را می‌توان به عنوان ادبیات حقوقی (یا قوانین ادبی) دسته‌بندی کرد. شاید قوانین حمورابی در بابل نیز شامل این دسته‌بندی شوند. قانون مدنی روم که تحت حاکمیت ژوستنین اول از امپراتوری بیزانس تدوین شد، به عنوان یک اثر ادبی شهرت یافت. اسناد تأسیس بسیاری از حکومت‌ها همچون قانون اساسی ایالات متحده را می‌توان جزو ادبیات به شمار آورد؛ هر چند که امروزه متون قانونی، کمتر دارای ارزش‌های ادبی هستند.

متون طراحی بازی‌های رایانه‌ای هیچ‌گاه توسط بازیکنان قابل مشاهده نیستند و تنها تولیدکنندگان یا ناشران این بازی‌ها می‌توانند این متون را دیده و از آن‌ها برای درک، تجسم و حفظ ثبات در هنگام همکاری در ساخت یک بازی استفاده کنند. مخاطب اینگونه آثار معمولاً بسیار کم است. بسیاری از متون بازی‌ها دارای داستان‌های عمیق و دنیاهای دقیقی هستند که باعث می‌شوند که این آثار تبدیل به یک گونهٔ ادبی پنهان شوند.

در نتیجه با تخصصی‌تر شدن و تکثر بسیاری از این رشته‌ها دیگر نمی‌توان آثار تولید شده در حوزه‌های این علوم را جزو ادبیات به شمار آورد. شاید بتوان گاهی آن‌ها را جزو «ادبیات ادبی» دسته‌بندی کرد؛ خیلی وقت‌ها این رشته‌ها آثاری تولید می‌کنند که می‌توان بر آن‌ها عناوین «ادبیات فنی» یا «ادبیات حرفه‌ای» نهاد.






نمایش‌نامه

نمایش‌نامه، معرفِ نوع دیگری از قالب‌های ادبی کلاسیک است که در طول سال‌های متمادی متحول شده. این نوع اثر ادبی غالباً شامل گفت‌وگو بین شخصیت‌ها است و به جای خوانده‌شدن بیشتر تکیه بر اجرای نمایشی دارد. اپرا در طول سده‌های هجده و نوزده میلادی به عنوان ترکیبی از شعر، نمایش و موسیقی رشد یافت. در آن زمان تقریباً تمام نمایشنامه‌ها منظوم بودند. شکسپیر را می‌توان یکی از برجسته‌ترین نمایشنامه‌نویسان جهان دانست. برای نمونه رومئو و ژولیت نمایشنامه‌ای کلاسیک است که عموماً یک اثر ادبی شناخته می‌شود.

نمایش‌نامه‌های یونانی نمونه‌های اولین گونه‌های نمایشی در طول تاریخ هستند که ما به آن‌ها دسترسی داریم. تراژدی به عنوان یک گونه نمایشی از جشنواره‌های مذهبی و مدنی سرچشمه گرفت و معمولاً برای نمایش تم‌های تاریخی یا افسانه‌ای به کار برده می‌شد. تراژدی‌ها معمولاً برای موضوعات بسیار مهم مورد استفاده قرار می‌گرفتند. با ظهور فناوری‌های نوین، نوشتن متن نمایش‌نامه‌های غیراجرایی باب شد. جنگ دنیاها (رادیو) در سال ۱۹۳۸ نمایش‌نامه‌ای رادیویی بود که برای پخش سراسری نوشته شده بود. پس از آن بسیاری از آثار نمایشی برای فیلم یا تلویزیون ساخته شدند. به طور معکوس، ادبیات تلویزیونی، فیلم و رادیو نیز برای نوشتن آثار چاپی یا الکترونیک به کار برده شدند.






ادبیات شفاهی

اصطلاح ادبیات شفاهی به سنت‌های شفاهی به جا مانده از گذشته اشاره دارد که مشتمل بر گونه‌های متفاوتی چون حماسه، شعر و نمایشنامه، داستان‌های قومی، تصنیف، افسانه، لطیفه و دیگر گونه‌های قومی و محلی (فولکلور) می‌شود. این نوع ادبیات در هر جامعه‌ای وجود دارد و نمی‌توان آن را محدود به جوامع باسواد و یا متمدن دانست. ادبیات شفاهی معمولاً توسط فولکلورشناسان و یا دانشمندانی که به مطالعات فرهنگی و ادبیات قومی می‌پردازند همچون زبانشناسان، انسان‌شناسان و حتی جامعه‌شناسان مورد تحقیق و بررسی قرار می‌گیرد.






دیگر گونه‌های روایی

فیلم، ویدئو یا نمایش‌های تلویزیونی آن قدر پیشرفت کرده و زیاد شده‌اند که غالباً هم‌شأن ادبیات منثور می‌شوند.
رمان‌های گرافیکی و کتاب‌های کمیک، داستان‌هایی را نقل می‌کنند که به صورت ترکیبی از هنر نقاشی، دیالوگ و متن به صورت مرتب نمایش می‌یابند.







نظریهٔ ادبی

ادبیات را می‌توان از جنبه‌های گوناگون دیگر هم بررسی و طبقه‌بندی کرد. به عنوان نمونه، بخشی از ادبیات که به عنوان نظریه ادبی مطرح می‌شود، اغلب ناشی از تعریفی است که از ارتباط ادبیات و علم، حکایت می‌کند. در واقع می‌توان گفت، واژه-مفهوم نظریه، مبتنی بر نگرش و راهکار علمی است و اگر در تعریف ادبیات، علمی بودنش مورد تردید باشد، ابداع و طرح موضوعی به نام نظریه ادبی، اساساً بلاموضوع خواهد شد. زیرا عده‌ای باور دارند که ادبیات با عواطف و احساسات و خروجی تراوش‌های عاطفی از ذهن و جاری شدن آن بر زبان (گفتار و نوشتار) تأکید بسیار دارند.






گونه‌های ادبی

گونه ادبی به تقسیمات سنتی انواع آثار گوناگون ادبی بر اساس نوع خاصی از نگارش گفته می‌شود. در زیر فهرستی از گونه‌های ادبی نمایش داده شده‌است:






فهرست گونه‌های ادبی

خودزندگینامه، خاطره، خودزندگینامه معنوی
زندگینامه
خاطرات روزانه و وقایع روزانه
ادبیات الکترونیکی
راویان برده
افکار، گفتارهای حکیمانه
داستان
ادبیات کودک
ادبیات کمیک
رمان جنایی
رمان کارآگاهی
رمان ماجراجویی
افسانه، فولکلور
خیال‌پردازی
ادبیات گوتیک (معمولاً هم‌معنی ادبیات ترس است)
داستان تاریخی
ترس
رمان طبی
داستان رازآمیز
رمان فلسفی
رمان سیاسی
رمان عاشقانه
داستان عاشقانهٔ تاریخی
ساگا، ساگای خانوادگی
هزلیات، هجویات
داستان علمی و تخیلی
داستان هیجان‌انگیز
داستان هیجان‌انگیز دسیسه‌ای
داستان هیجان‌انگیز روانشناسی
داستان هیجان‌انگیز سیاسی/رمان جاسوسی
تراژدی







آرایه‌های ادبی

آرایهٔ ادبی در یک اثر باعث ایجاد تأثیر خاصی بر خواننده می‌شود. تفاوت میان آرایه‌های ادبی و گونه‌های ادبی مانند تفاوت تاکتیک‌های نظامی و استراتژی نظامی است. بنابراین با این که داستان دیوید کاپرفیلد در برخی جاها از هزل استفاده می‌کند اما به گونه کمیک تعلق دارد و نه گونه هزل. در عین حال، خانه متروک آن قدر از هزل استفاده می‌کند که باعث می‌شود این اثر را در زمرهٔ هزلیات قرار دهیم. این گونه‌است که استفادهٔ مکرر از یک آرایهٔ ادبی باعث می‌شود تا یک گونه جدید به وجود آید، همان طور که در مورد یکی از نخستین رمان‌های مدرن به نام پاملا (رمان) اثر ساموئل ریچاردسون اتفاق افتاد. در این اثر آن قدر از صنعت نامه‌نگاری استفاده شد که باعث شد رمان‌های نامه‌نگاری که چند صباحی بود که باب شده بودند، قدرت گرفته و خود به یک گونه ادبی جداگانه تبدیل شوند.






نقد ادبی

نقد ادبی، بررسی و نقد یک اثر ادبی است که در برخی موارد باعث پیشبرد کیفیت اثر ادبی در حال تکمیل می‌شود. شیوه‌های نقد ادبی گوناگونی وجود دارند که هر کدام می‌توانند برای نقد یک اثر به صورت دیگر یا نقد جنبه‌های متفاوت یک اثر به کار روند. هم چنین نقد ادبی قوانین، موازین و دلایل مقبولیت و رد آثار ادبی را مورد مطالعه قرار می‌دهد، حقیقت هنری را در یک اثر ادبی می‌شناسد و می شناساند، ارزش‌های نهفته و نامکشوف آن را کشف و آشکار می‌سازد، و سره را از ناسره، و قوی را از ضعیف در آثار ادبی جدا می‌سازد و تفکیک می‌کند. نقد ادبی بر اساس این که از کدام زاویه دید به اثر ادبی نگاه و بر مبنای چه موازینی آن را تحلیل و ارزیابی می‌کند به انواع گوناگونی بخش‌بندی می‌شود. نخستین و مهم ترین تقسیم‌بندی عبارت است از:

نقد معناشناسانه
نقد زبان‌شناسانه
نقد نمادشناسانه







فلسفه

فَلسَفه مطالعهٔ مسائلی کلی و اساسی، پیرامون موضوعاتی همچون هستی، واقعیت، آگاهی، ارزش، خرد، ذهن و زبان است. تفاوت فلسفه با دیگر راه‌های پرداختن به چنین مسائلی، رویکرد نقّادانه و معمولاً سازمان یافتهٔ فلسفه و تکیه آن بر استدلال‌های عقلانی و منطقی است. در تعابیر غیرتخصصی به طور گسترده‌تر فلسفه به بنیادی ترین عقاید، مفاهیم و رویکردهای یک فرد یا گروه اشاره دارد.

واژه فلسفه ریشه در کلمه یونانی آرخه به معنی بذر دارد. در واقع فلسفه به دنبال کشف ماده المواد عالم است که جهان هستی از چه چیز به وجود آمده است همچنین واژهٔ فلسفه به معنای دوستداری حکمت نیز هست و ریشهٔ یونانی (به یونانی: φιλοσοφία) دارد که سپس به عربی و فارسی راه یافته است. مشهور است که نخستین بار فیثاغورس واژه مذکور را به کار برده است؛ زمانی که از او پرسیدند: «آیا تو فرد حکیمی هستی؟» وی پاسخ داد:«نه، اما دوستدار حکمت (Philosopher) هستم.».

اگرچه فلسفه پژوهشی تخصصی است؛ اما ریشه اش در نیازهای مشترک مردمی است که هرچند فیلسوف نیستند، به این نیازها آگاهند.






تعاریف

تعاریف گوناگونی برای فلسفه وجود دارد از جمله:

ویتگنشتاین می‌گوید: فلسفه نبردی است علیه افسون‌زدگی ذهن توسط زبان.
ارسطو: فلسفه علم به موجودات است از ان سو که وجود دارند.
در تاریخ فلسفه اسلامی: فلسفه عبارت است از علم به موجود بماهو موجود.(که همان نظر ارسطوست-البته به یاد داشته باشیم در مفاهیم عقلی، تقلید ممکن نیست. یعنی اگر دو شخص از راه عقل به چیزی دست یافتند، نمی‌توان گفت که یکی ازدیگری تقلید کرده، بلکه هر دو یک مفهوم را درک کرده‌اند.)
کانت: فلسفه شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.
افلاطون: فلسفه لذتی گرامی است. خاستگاه فلسفه حیرت در برابر جهان است.
فیشته: فلسفه علم علم یا علم معرفت است.
هربارت: فلسفه تحلیل معانی عقلی است.
فلسفه مدرن: فلسفه یک روش سیّال و تغییر پذیر در مطالعه پدیده‌ها و افکار است.







حوزه‌های تحقیق

فلسفه به بسیاری از رشته‌های فرعی تقسیم شده است که می‌توان از معرفت‌شناسی، منطق، متافیزیک، اخلاق و زیبایی شناسی و غیره نام برد. برخی از حوزه‌های عمده مطالعه به صورت جداگانه در زیر آمده است.






معرفت‌شناسی

معرفت‌شناسی به ماهیت و دامنه دانش مربوط می‌شود، همانند روابط بین حقیقت، باور و نظریه‌های توجیه.






منطق

منطق مطالعه اصول استدلال درست است.
مابعدالطبیعه یا متافیزیک

متافیزیک مطالعه ویژگی‌های عمومی واقعیت همانند وجود، زمان، رابطه بین ذهن و بدن، اشیاء و خواص آنها، کل و اجزای آن، وقایع، فرایندها، و علت و معلول است.






اخلاق

اخلاق و یا «فلسفه اخلاق» در درجه اول با سوال «بهترین راه برای زندگی» روبرو است، و ثانیاً با این سوال که «آیا این سوال را می‌توان پاسخ داد».






فلسفه سیاسی

فلسفه سیاسی به مطالعه دولت و رابطه افراد (یا خانواده و قبیله) با جوامع و از جمله دولت می‌پردازد.






زیبایی شناسی

زیبایی شناسی به زیبایی، هنر، لذت، ارزش‌های حسی، عاطفی، ادراک، و مسائل مربوط به ذوق و احساسات می‌پردازد.






شاخه‌های تخصصی

فلسفه زبان به بررسی ماهیت، ریشه و استفاده از زبان می‌پردازد.
فلسفه حقوق به بررسی نظریه‌های مختلف که توضیح دهنده طبیعت و تفاسیر قانون در جامعه است، می‌پردازد.
فلسفه ذهن به بررسی ماهیت ذهن و رابطه آن با بدن می‌پردازد. در سال‌های اخیر شباهت بین این شاخه از فلسفه و علوم شناختی افزایش یافته است.






فلسفه دین
فلسفه علم
ابرفلسفه

بسیاری از رشته‌های مطالعاتی نیز داری جستارهای فلسفی هستند که می‌توان به تاریخ، منطق و ریاضیات اشاره نمود.






تاریخچه

بسیاری از جوامع پرسش‌هایی فلسفی مطرح کرده‌اند و سنت‌های فلسفی بر اساس آثار دیگر جوامع ساختند.

فلسفه شرقی توسط دوره‌های زمانی هر منطقه، سازماندهی شده است. مورخان فلسفه معمولاً تاریخ فلسفه را به سه دوره یا بیشتر تقسیم می‌کنند؛ مهم‌ترین آن‌ها فلسفه باستان، فلسفه قرون وسطی و فلسفه مدرن می‌باشند.






سنت‌های فلسفی
ایده‌آلیسم آلمانی

اشکال آرمان گرایی در فلسفه از قرن هجدهم تا اوایل قرن بیستم رایج بوده است. آرمان گرایی استعلایی (Transcendental Idealism) که امانوئل کانت از طرفداران آن بود، دیدگاهی است که بر محدودیت در مورد آنچه می‌تواند درک شود تاکید دارد، چرا که مسائل بسیاری وجود دارند که نمی‌توان تحت شرایط قضاوت عینی آورده شوند.






پراگماتیسم

عمل‌گرایی (پراگماتیسم) در جریان یافتن یک مفهوم علمی از حقیقت که بر بینش شخصی (الهام) و یا ارجاع به برخی از حوزه‌های متافیزیکی مبتنی نباشد، پایه‌گذاری شد.






پدیدارشناسی

پدیدارشناسی مطالعه فلسفی ساختار تجربه ذهنی و آگاهی می‌باشد.






اگزیستانسیالیسم

اگزیستانسیالیسم اصطلاحی است که به کارهای تعدادی از فلاسفه اواخر قرن ۱۹ و ۲۰ اطلاق می‌شود که با وجود تفاوت‌های عمیق، بر این باور است که تفکر فلسفی با موضوع انسان آغاز می‌شود، البته صرفاً نه موضوع تفکر، بلکه عمل کردن، احساس کردن و زندگی فردی انسان.






ساختارگرایی و پساساختارگرایی

ساختارگرایی که بوسیله زبان‌شناس سویسی فردینان دوسوسور بنیان‌گذاری شده، درپی روشن کردن سیستم‌هایی از نشانه‌ها از طریق تحلیل کردن گفتمان‌ها می‌باشد.






سنت تحلیلی

اصطلاح فلسفه تحلیلی تقریباً اشاره به گروهی از روش‌های فلسفی دارد که بر استدلال دقیق، توجه به معناشناسی‌ها، استفاده از منطق کلاسیک و منطق غیر کلاسیک و روشن کردن معنا تاکید می‌کند.






تقسیم‌بندی‌ها
فلسفه‌های مضاف (فلسفه خاص)

فلسفه‌های خاص یا فلسفه‌های مضاف به شاخه‌هایی از فلسفه گفته می‌شود که یک حوزه یا پدیده خاص را به طور تخصصی از دیدگاه فلسفی مورد مطالعه قرار می‌دهند. از جمله فلسفه‌های خاص می‌توان به فلسفهٔ کنش، زیست‌شناسی، شیمی، آموزش، اقتصاد، مهندسی، زیست‌بوم، فیلم، جغرافیا، اطلاعات، بهداشت، تاریخ، طبیعت انسان، شادی، زبان، حقوق، ادبیات، ریاضیات، ذهن، موسیقی، وجود، فرهنگ، فلسفه، فیزیک، سیاست، روان‌شناسی، دین، علم، جامعه‌شناسی، فناوری، جنگ و جنسیت اشاره کرد.

علی‌اصغر مصلح معتقد است با توجه به آنکه اصطلاح «مضاف» در سنت فلسفه اسلامی و ایرانی سابقه‌ای ندارد و اغلب اهل فلسفه با شنیدن اصطلاح «مضاف»، معنای فقهی آن را در نظر می‌گیرند، اصطلاح «فلسفه خاص» در برابر «فلسفه عام» برای اطلاق به این حوزه‌های فلسفی مناسب‌تر می‌نماید.

جواد طباطبایی درباره اصطلاح «فلسفه مضاف» می‌گوید: «در ده بیست سال گذشته رایج شده که می‌گویند فلسفه‌های مضاف و فلسفه سیاست را جزو فلسفه‌های مضاف می‌دانند. در سالهای اخیر کلمات و ترکیبهای زشت و نابهنجار بسیاری کشف و جعل کردند و به کار می‌برند که این هم یکی از آنهاست. فلسفه‌های مضاف در هیچ جای دنیا معنا ندارد، جز در میان بخشی از جماعت ظاهراً فلسفی ایران. معلوم نیست که فلسفه مضاف یعنی چه؟ این را از آب مضاف قیاس گرفتند. اگر کتابی به این اسم دیدید حتماً نخرید و اگر هم این اصطلاح را تا حالا به کار می‌بردید دیگر به کار نبرید. فلسفه مضاف نداریم، بلکه یک فلسفه داریم، وقتی به یونان بر می‌گردیم، در سالهای سقراطی و افلاطونی یک فلسفه بیشتر وجود ندارد و آنها این تقسیم‌بندی این گونه‌ای را انجام ندادند.»






فلسفه قاره‌ای و تحلیلی
تفاوت فلسفه و دیگر حوزه‌های معرفت
تفاوت فلسفه و علوم تجربی

فلسفه مجموعه نتیجه‌گیری‌هایی نیست که درباره آن‌ها توافق وجود داشته باشد.

در سده ششم قبل از میلاد مسیح که فلسفه در یونان باستان پیدا شد، به همه مطالعات نظری فلسفه می‌گفتند، و فیلسوفان نخستین در موضوعاتی کاوش می‌کردند که اکنون باید آن‌ها را موضوعات علم به شمار آورد؛ اما علوم گوناگون که به نتایجی رسیدند که درباره‌شان همرایی پدید آمد، از فلسفه جدا شدند و به رشته‌ای مستقل تبدیل گردیدند. ناممکن نیست که علوم دیگری از فلسفه جدا شوند، مثلاً منطق در راهی گام بر می‌دارد که به شاخه‌ای مستقل از فلسفه تبدیل گردد.

از همین روست که فلسفه را مادر علوم نامیده‌اند. بحث فلسفی بیش تر متوجه تفکر محض است. هدف این بحث در اصل آن است که اشتباهات برطرف گردد و دشواری‌ها و پیچیدگی‌ها از میان برداشته شود. آن‌گاه که از این وظیفه فراغت حاصل شود، آنچه برای فلسفه به جا می‌ماند، پیامدهای نتیجه نیست؛ بلکه از میان رفتن چیزهایی است که پیش از آن مشکل و مسئله قلمداد می‌شده‌است.

فلسفه، مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبه‌ای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداخته‌اند. به عنوان نمونه، علم فیزیک درباره اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست‌شناسی درباره موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی می‌پردازد. ولی در فلسفه کلی‌ترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود؛ موضوع تفکر قرار می‌گیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح می‌گردد. به همین دلیل ارسطو در تعریف فلسفه می‌گوید: "فلسفه علم به احوال موجودات است، از آن حیث که وجود دارند".

به طور خلاصه فلسفه مجموعه نتیجه‌گیری‌ها نیست، بلکه بیش تر راه و روش تفکر است؛ از همین روست که فلاسفه تحصّلی، کارکردهای فلسفه را در سه حوزه منطقی، زبان‌شناختی و کاربردی (فلسفه علم، اخلاق، سیاست و...) دانسته‌اند.







تاریخ فلسفه به یک معنا خود موضوع فلسفه است

تاریخ فلسفه به سان تاریخ علوم زائده فرعی موضوع اصلی نیست. بلکه به یک معنا خود موضوع است. مثلاً دانستن تاریخ زیست‌شناسی، پایه دانستن زیست‌شناسی نوین نیست. زیست‌شناسی شاخه‌ای از دانش است، تاریخ زیست‌شناسی توضیح چگونگی دست یافتن به این دانش است، و این دو موضوعاتی جداگانه‌اند.

اما مطالعه فلسفه بیش تر مطالعه سیر داد و ستد اندیشه‌ها درباره موضوعات فلسفی است؛ و همین داد و ستد اندیشه‌هاست که تاریخ فلسفه را تشکیل داده‌است.

فرایند فلسفه ورزی خود بخشی از موضوع فلسفه است

فلسفه مدعی جهت دار بودن و جهت‌دهی است

دانشمند از دانشش نتایج اخلاقی و فرجام گرایانه نمی‌گیرد، یعنی داوری نمی‌کند که کار جهان درست است یا خراب. حال آن که یکی از وظایف سنتی فلسفه که در آن تردید نکرده‌اند؛ رهنمود دادن است. رهنمود در این باب که چگونه باید زیست، و این وظیفه موضوع علم نیست.

گذشته از جهت دهی‌های کلی قسم دیگر جهت دهی مختص به هر یک از دانش پژوهان فلسفه است. به دشواری می‌توان تصور کرد که رشته دیگری (البته به جز دین) بتواند آن دگرگونی عمیقی را که فلسفه در دیدگاه دانش‌پژوه ایجاد می‌کند به وجود آورد.

فیزیکدانی بزرگ شما را می‌خواند تا تصوراتی را که درباره نحوه پیدایش کهکشانها دارید تغییر دهید؛ اما فیلسوفی بزرگ در واقع شما را فرا می‌خواند تا زندگیتان را دگرگون سازید.







اعتبار علوم وابسته به قلمرو فلسفه است

علم پیش فرض‌هایی دارد که قبلاً در فلسفه مورد توجه قرار گرفته‌اند. گزاره‌هایی مانند این‌که: طبیعت مادی واقعیت دارد؛ طبیعت دارای قوانین ثابت علت و معلولی است؛ طبیعت قابل فهم و از منابع معرفت بشری است؛ علمی نیستند، بلکه لازمه پرداخت به علم می‌باشند.

درست است که برای مثال دانشمندان علوم لزوماً از دلالت‌های فلسفه علم بر کارشان آگاهی ندارند، و فلسفه قادر بر تحت تاثیر قرار دادن نحوه کارشان نیست، اما بی‌تردید فلسفه علاوه بر آنکه می‌تواند تفکر دانشمندان را نسبت به آنچه انجام می‌دهند تغییر دهد؛ پیش فرض هرگونه علم ورزی است.






تفاوت فلسفه و دین

در دین، معرفت متکی بر وحی است، و حقایق نهایی در پرتوی وحی فهمیده می‌شوند؛ اما در فلسفه، وحی نیز باید به محک منطق و استدلال آزموده شود.






تاریخ فلسفه
نگاهی به عمده‌ترین خطوط تاریخ تحول افکار فلسفی از دوران باستان تا دوران معاصر نشان می‌دهد که در دوران‌های مختلف به اشکال مختلف و در سطوح مختلف (در پیوند با سطح تکامل جامعه) و با رشد علم در هر دوران، نظریات ماتریالیستی در نبرد با عقاید ایده آلیستی رشد کرده‌است. مکاتب فلسفی دو جهت عمده متضاد در سیر تفکر فلسفی - یکی ماتریالیسم و دیگری ایده آلیسم هستند و دو گروه اساسی و بزرگ را در تمام طول این تحول چند هزار ساله تشکیل داده‌اند. محتوی تاریخ فلسفه عبارت است از تاریخ نبرد بین ایده آلیسم و ماتریالیسم. تاریخ تفکر فلسفی را به چندین دوره تقسیم می‌کنند.






فلسفه دوران باستان

اشکال ابتدایی تفکر فلسفی برای نخستین بار در دوران باستان در جامعه برده داری پدید شد. فلسفه باستان دارای مشخصات بارزی است که بعدها در فلسفه مدرن غرب بروز می‌کند از جمله فیلسوفان این عصر که تاثیر گذاری بیشتری بر فلسفه مدرن داشته‌اند می‌توان به افلاطون، ارسطو، سقراط و دمکریت اشاره کرد. نمونه شکل ابتدایی ماتریالیسم، سیستم عقاید دمکریت فیلسوف بزرگ یونان باستان است. در دوران باستان فلسفه بر علم متکی نبود و نارس بود زیرا که بر همان سطح رشدی که جامعه به آن رسیده بود و بر شناسایی‌های سطحی و ابتدایی آن دوران تکیه داشت و بنابر این نمی‌توانست علمی باشد.

در فلسفه قدیم یونان باستان ما شاهد نبرد بین ماتریالیسم و ایده آلیسم - بین مکتب دمکریت و مکتب افلاطون - هستیم.






نظریه افلاطون

طرز فکر افلاطون همیشه جنبه سیاسی دارد و هنگامی که این فکر را به صورت فرضیه‌ای عرضه می‌دارد در هیچ جا بهتر از کتاب «جمهوریت» خود آنرا بیان نمی‌نماید. مسلما این کتاب کتابی نیست که آئین و روش زمامداری را بیاموزد. سیاست در آنجا فقط وسیله‌ای است که با آن می‌توان به راز وجود بشری بهتر پی برد. نکته‌ای که از مشاجرات قلمی افلاطون با سوفسطائیان به دست می‌آید این است که نباید فکر را فدای عمل کرد بلکه باید این دو را با هم سازش داد و در کارها جانب فکر و عمل را رها نباید نمود. افلاطون یگانه فیلسوف زمان باستان است که تالیفات وی به تمامی به دست ما رسیده‌است.






نظریه ارسطو

ارسطو که بزرگ‌ترین فیلسوف دوران باستان است کوشید در سیستم فلسفی خود - که به مکتب مشاء موسوم شده - این دو مکتب (ماتریالیسم و ایده آلیسم) را تلفیق دهد.

در فلسفه ارسطو عناصر ماتریالیستی جدی وجود دارد. این فلسفه دارای عناصر متعدد ایده آلیستی نیز هست. نزد شاگردان او و ادامه دهندگان راهش همین وضع دیده می‌شود.






نظریه دموکریت

طبق این نظریه اجسام و اجرام محسوس تشکل یافته‌اند از مجموعه‌ای از ذرات بسیار ریز غیر محسوس و غیر قابل شکستن. به عقیده دمکریت هر جسمی که به وسیله شکستن یا بریدن و غیره دو تا می‌شود در واقع به این صورت است که ذراتی که در کنار هم قرار داشتند از یکدیگر دور می‌شوند ولی بر پایه دیدگاه بیشتر فیلسوفان وقتی که جسمی را دو قسمت می‌کنیم واقعا یک واحد واقعی را تبدیل به دو واحد می‌کنیم و نیز طبق نظریه دموکریت خود ذرات تشکیل دهنده اجسام محسوس نشکن و غیر قابل تقسیم می‌باشند یعنی منقسم شدن و دو پاره شدن آنها محال است بر خلاف نظریه دیگران که واحد جسم هر اندازه ریز و کوچک باشد خاصیت قابلیت انقسام از او سلب نمی‌شود بنابر نظریه دموکریت هر یک از ذرات تشکیل دهنده جسم خود دارای طول و عرض و عمق است و وحدت اتصالی دارد و در حقیقت جسم واقعی یعنی واحد جسم همان ذرات می‌باشند و اجسام محسوسه هر کدام مجموعه‌ای از عده‌ای از اجسام کوچک‌تر می‌باشند و در حقیقت ذیمقراطیس از نظر فلسفی یعنی از آن نظر که مربوط است به حقیقت جسم با دیگران اختلافی ندارد و با آنها هماهنگ است که حقیقت جسم عبارت است از جوهر قابل ابعاد سه‌گانه اختلافش با سایر حکما در باره حقیقت جسم نیست در باره مصداق آن حقیقت ست یعنی از نظر علمی و حسی است که آیا اجسام محسوس هر کدام یک واحد جسم واقعی می‌باشند یا هر کدام مجموعه‌ای از واحدهای جسم می‌باشند اختلاف نظر دیگرش در قابلیت بخش شدن ذرات بوده‌است که به عقیده او ذرات بخش ناپذیر می‌باشند و به باور سایر فلاسفه واحد جسم هر اندازه کوچک باشد بخش پذیری آن همچنان محفوظ است این اختلاف نظر البته فلسفی است نه علمی. دمکریت معتقد بود بین عدم و وجود فاصله ایی است و وجود باید جایی اغاز شود و ذراتی از جسم که این فاصله از انها شکل میگرفت را اتم نامید وجود ذراتی بنیادی برای جسم از انجا نشات میگیرد که اگر تکه تکه شدن جسم نا محدود باشد انگاه جسم a از تکه های b وb از تکه های cو... که تسلسل ایجاد میشود وتسلسل از لحاظ فلسفی باطل است.






فیلسوفان یونان باستان

تالس ملطی
آناکسیماندر ملطی
آناکسیمنس ملطی
فیثاغورس
زنوفانس
زنون ایلیایی
دموکریتوس
سقراط
زنوفون
افلاطون
دیوجانوس (دیوژن)
ارسطو
اپیکور
هراکلیتوس







زنان فیلسوف یونان و روم باستان

لئونیتوم (اپیکوری)
پورسیا (رواقی)
هیپارخیا (کلبی)
هیپاتیا (نوافلاطونی)
کلئوبولین
آسپاسیا
ته آنو (فیثاغورسی) و دخترانش می‌یا، آریگنوت و دامو
تمیستا (اپیکوری)
اودسی
جولیا دومنا
آتناسیس
آپولونیوس (نوفیثاغورسی)





فلسفه قرون وسطی

قرون وسطی، نام دوره‌ای است که برای تقسیم بندی تاریخ و تاریخ فلسفه استفاده می‌شود. معمولاً قرون وسطی را از پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه و پایان امپراتوری روم شرقی (یا امپراتوری بیزانس) در ۱۴۵۳در نظر می‌گیرند.

در دوران قرون وسطی در جامعه فئودالی، اروپا صحنه نبرد فکریِ اندیشه‌های فلسفی، نومینالیسم و رئالیسم است که در واقع اشکالی از ماتریالیسم و ایده آلیسم هستند. در آن دوران فلسفه سکولاستیک قرون وسطایی پدید شده و رویهم رفته عقاید مذهبی حاکم به زور کلیسا و انکیزیسیون (دستگاه تفتیش عقاید) جایی برای گسترش خلاق اندیشه‌های فلسفی باقی نمی‌گذاشت. در آن روزگار بحث اساسی فلسفی بر روی مفاهیم کلی و عام بود. عده‌ای می‌گفتند این مفاهیم یا مقولات در جهان معقولات «واقعیت دارند» یعنی صرفنظر از جهان ملموس و محسوس به خودی خود وجود دارند و به این جهت رئالیست - از واژه رئل به معنای واقعی - یعنی واقع گرا نامیده شدند. عده‌ای دیگر عقیده داشتند که این مفاهیم در جهان محسوسات واقعیت دارند و تنها نام‌هایی بیش نیستند لذا عنوان نومی‌نالیست‌ها یا نام گرایان بر آن‌ها نهاده شده‌است. رالیست‌ها نمایندگان ایده آلیسم بودند زیرا که برای مفاهیم کلی و عام یعنی آن چیزی که ساخته ذهن بشری است و در جهان خارج وجود ندارد واقعیت واصالت وجود قائل بودند. مثلاً درباره درخت. آنچه که به طور مشخص و عینی وجود دارد این یا آن درخت است. «درخت به طور کلی» در جهان عینی وجود ندارد و مفهوم عام و کلی «درخت» به معنای یک مفهوم تجریدی زائیده اندیشه بشری است و اگر کسی آن را واقعی بداند دچاره ایده آلیسم شده‌است. دسته دوم نومی‌نالیست‌ها، در واقع نمایندگان ماتریالیسم در آن دوران قرون وسطی بودند زیرا که برای اشیاء و «مفاهیم جزئی» و مشخص واقعیت قائل بودند و می‌گفتند مفاهیم کلی پس از شیئی به وجود می‌آید و خود وجود مستقل ندارد.






فیلسوفان قرون وسطی

سنت آگوستین
توماس آکویناس
page1 - page2 - page3 - page4 - page5 - page7 - page8 - | 8:55 pm
موسیقی
ریشه واژه‌های موسیقی و خنیا
واژهٔ موسیقی از واژه‌ای یونانی و گرفته شده از کلمهٔ Mousika و مشتق از کلمهٔ Muse می‌باشد که نام رب النوع حافظ شعر و ادب و موسیقی یونان باستان است. معادل موسیقی در فارسی خُنیا است و به معنی نوای خوش است.





خنیا از ریشه «خونیاک» زبان پهلوی و «هو نواک» اوستایی است که خود آن از دو قسمت تشکیل شده است: «هو]به معنای نیک ، زیبا ، خوش، برای نمونه در واژه‌های هومن (= نیک اندیش)، خسرو (= خوب نام)، و «نواک» به معنای نوا. در کل هونواک، خونیاک و خنیا به معنی «نوای خوش« است.

موسیقی را هنر بیان احساسات به وسیلهٔ آواها گفته‌اند که مهم‌ترین عوامل آن صدا و ریتم هستند و همچنین دانش ترکیب صداها به گونه‌ای که خوش‌آیند باشد و سبب انبساط و انقلاب روان گردد نیز نامیده می‌شود.



تعاریف گذشتگان از موسیقی

پیشینیان موسیقی را چنین تعریف کرده‌اند: معرفت الحان و آنچه التیام الحان بدان بود و بدان کامل شود. ارسطو موسیقی را یکی از شاخه‌های ریاضی می‌دانسته و فیلسوفان اسلامی نیز این نظر را پذیرفته‌اند، همانند ابن سینا که در بخش ریاضی کتاب شفا از موسیقی نام برده‌است ولی از آنجا که همه ویژگی‌های موسیقی مانند ریاضی مسلم و غیرقابل تغییر نیست، بلکه ذوق و قریحه‌ی سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نیز می‌دانند. در هر صورت موسیقی امروز دانش و هنری گسترده‌است که دارای بخش‌های گوناگون و تخصّصی می‌باشد.

صدا در صورتی موسیقی نامیده می‌شود که بتواند پیوند میان اذهان ایجاد کند و مرزی از جنس انتزاع آن را محدود نکند.

افلاطون: موسیقی یک ناموس اخلاقی است که روح به جهانیان، و بال به تفکر و جهش به تصور، و ربایش به غم و شادی و حیات به همه چیز می‌بخشد..

ابونصر فارابی:موسیقی علم شناسایی الحان است و شامل دو علم است;علم موسیقی عملی وعلم و موسیقی نظری

ابوعلی سینا: موسیقی علمی است ریاضی که در آن از چگونگی نغمه‌ها از نظر ملایمت و سازگاری، و چگونگی زمان‌های بین نغمه‌ها بحث می‌شود.

بتهوون: موسیقی مظهری است عالی‌تر از هرعلم و فلسفه ای. موسیقی هنرزبان دل و روح بشر و عالی‌ترین تجلی قریحه‌ی انسانی است.

لئوپددوفن: ریشه موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد. درواقع همان روزی‌ که انسان توانست برای نخستین بار خوشی‌ها ورنجهای خود را با صدا نمایش دهد، مبداموسیقی به شمار می‌آید
ابن خردادبه (به نقل از یحیی بن خالدبن برمک): موسیقی آن است که تو را شاد کند و برقصاند و بگریاند و اندوهگین کند و جز آن هرچه باشد رنج و بلاست.ابن خردادبه: موسیقی ذهن را لطیف و خوی را ملایم و جان را شاد و قلب را دلیر و بخیل را بخشنده می‌کند، آفرین بر خردمندی که موسیقی را پدید آورد.



تاریخچه زیبایی‌شناسی در موسیقی

بیش از دوهزار سال است که غرب وشرق به قدرت موسیقی در برانگیختن احساسات اذعان کرده‌اند. به حدی که کسانی که دغدغه حفظ امنیت دولت را داشته‌اند موسیقی را خطرناک تلقی کرده‌اند. اما تشریح این امر که موسیقی چگونه چنین تاثیری بر ما میگذاردبسیار دشوار است. فهم دلیل این امر چندان سخت نیست. قدیمی ترین و رایج ترین نظریه‌های غربی هنر، هنر راتقلید طبیعت میدانند. اما موسیقی تمامأ با این تعریف سازگار نیست. موسیقی قادر به بازنمایی اشکال و رنگها یا توصیف جهان در قالب واژگان نیست و توانایی اش در تقلید اصواتی که در عالم طبیعت وجود دارند سهم بسیار کوچکی است. اما این قالب هنری غیرمفهومی و غیر تقلیدی که مجموعه‌ای از اصوات نظام یافته است به نحو معینی تجربیات زیبایی شناسانه‌ای فراهم می‌آورد که در ابعاد و مراتب مختلف دارای ارزشند.

از سرگرم کنندگی نسبی تا تجربه‌های زیبایی شناسانه‌ای که به کنه شخصیت راه می‌برند و ما را به مرتبه‌ای بی بدیل می رسانند. این هنر از چه نوعی است؟


دیدگاه فرهنگ‌ها و ادیان به موسیقی

اسلام
در میان فقهای اسلام کسانی مانند شهاب‌الدین الهیثمی و ابن ابی‌الدنیا بوده‌اند که موسیقی را یکسره لهو و لعب می‌دانستند و آن را مکروه یا حرام تلقی می‌نمودند. فارابی معتقد بود که موسیقی نمی‌تواند هرگونه حالت روحی یا هر نوع شور و هیجانی را در شخص برانگیزد. ابن زیله نیز معتقد بود که موسیقی می‌تواند شخص را به ارتکاب عمل گناه بکشاند. با این حال، ابوحامد محمد غزالی، موسیقی و سماع را جایز دانسته است. از آن‌جا که دامنه تمدن اسلامی جز عربستان کشورهای بسیاری از جمله مصر، ایران، هند و آفریقا را دربرمی‌گرفت، موسیقی اسلامی نیز با تنوع و گوناگونی روبه‌رو بوده است.


برخی آلات موسیقی

نی
نی از قـدیمی ترین این نوع است و شامل یک لوله استوانه‌ای از جـنس نی بوده که دارای هـفت بـند و شش گـره‌است. نی از دسته سازهـای محـلی است و تـقـریـبا در تمام نقاط ایران معـمول و رایج است.

سرنا
سرنا ساز دیگـری از خانواده آلات موسیقی بادی است که در تـمان نقاط ایران معـمول است و شامل سرنای بـخـتـیـاری و آذربایـجانی است. در ایران این ساز به هـمراه دهـل و یا نقاره نواخـته می‌شود. لازم به ذکر است که نواخـتن این ساز در نقاط مخـتـلف کشور در مواقع خاصی و به منظورهای مخـتـلف انجام می‌شود. در کردستان با نواخـتن دهـل و سرنا مرگ کسی را خبر می‌دهـند و در شمال ب هـمراهی طناب بازهـا سرنا نواخـته می‌شود و در آذربایجان غـربی، روستائیان در عـروسی‌ها حین رقص چوبی، سرنا می‌نوازند.

کـرنا
کرنا: سازی قدیمی و تاریخی است که در استان‌های مخـتـلف ایران به شکـل‌های متـفاوت ساخـته و اجرا می‌شود. مهـمترین کرناهـا، کرنای شمال، گـیلان و کرنای مشهـد است. این ساز بـیـشتر در کردستان و آذربایجان مورد استـعـمال قرار می‌گـیرد.

نی انبان
نی انبان بـیـشتر در جنوب ایران مورد استـفاده قـرار می‌گیرد و در بعـضی نقاط ایران آن را " خـیک نای " نـیز می‌نامند و در نقاطی از آذربایجان نیز نواخته می‌شود.



آلات موسیقی زهـی

کمانچـه
یکی از قـدیمی ترین سازهای زهـی، کمانچه است که اولین شکل ویولون امروزی است. این ساز نـقـش تک نواز و هـمـنواز، هـر دو را به خوبی اجرا می‌کند. کمانچه سازی ملی است. در تمام استان‌های ایران نواخـتن آن متداول است و بـیشتر در میان طوایف لر و بختیاری رواج دارد.

بربط
بربط: سازی از خانواده سازهای رشته‌ای مفـید که به آن " ال عـود یا لوت " نیز می‌گـویـند. ساخـتمان این ساز شـبـیه گـلابی است که از درازا به دو نـیم شده‌است. دارای کاسه‌ای بـزرگ و دسته‌ای کوتاه که در آغاز سه رشته سیم داشته‌است.

رباب
رباب: این ساز زهـی است از چـهـار قـسمت شامل شکم خـربزه مانـند، سینه، دسته و سر تـشـکـیل شده‌است. سیم‌های رباب در قدیم از روده و امروز از نخ نایلون ساخـته می‌شود و مضراب رباب از پـر مرغ ساخـته شده‌است. این ساز اساساً سازی محلی است و بـیـشتر در نواحی خراسان معـمول است و هـمچـنـین در نواحی سیستان نیز نواخـته می‌شود.

تار
تار: یکی از سازهای زهی اصیل ایران است که یک شـکم چـند قـسمتی دارد و دارای شش تار می‌باشد. از این گـروه ســــازهــا، سـه تار و دو تار را می‌توان نام برد که نوازندگی دوتار در تـرکـمن صحرا و نواحی خراسان بـسیار معـمول می‌باشد.

گیتار
گیتار: یکی از دیگر سازهای زهی است که انواع مختلف، چهار سیم، شش سیم، هشت سیم، دوازده سیم و... و به دسته‌های گیتار کلاسیک، گیتار آکوستیک و گیتار الکتریک تقسیم می‌شود. این ساز زهی با پیک یا انگشت نواخته می‌شود. این ساز ریشهٔ اسپانیایی دارد.


آلات موسیقی ضـربی

دهـل
دهـل: این ساز از استوانه کوتاهی از جـنس چـوب که قـطر دایره آن حـدود یک مـتر و ارتـفاع آن ۲۵ تا ۳۰ سانتی متر است تـشکـیل شده و بر دو سطح دایره‌ای شکـل آن پـوست کـشـیده شده‌است. مضرابـش دو چـوب یکی به شکـل عـصا و دیگـری ترکه‌ای نازک می‌باشد. دهـل سازی کاملاً محـلی و بـیـشـتر هـمراهـی کـنـنده با سرنا است. در مناطق فارس، بلوچستان و کـردستان بـیش از سایر جاها مورد استـفاده قـرار می‌گـیرد.

دایـره
دایره: این ساز ضربی که از حلقه‌ای چوبی تـشـکیل گـردیده که بر یکی از سطوح جانبی دایره‌ای شکل آن پـوست کشـیده شده‌است، این ساز را با ضرب سر انگـشتان هـر دو دست می‌نوازند و بـیـشتر شهـری است تا محـلی. سازی است هـمراهی کـنـنده با سایر سازهـا. دایره در حال حاضر در آذربایجان بـیـشـتر از سایر جاهـا رواج دارد.

طبل
طبل: یکی دیگر از سازهای ضربی که کوچکـتر از دهـل می‌باشد و مضراب آن دو کوبه چوبی است و آن را در مراسم عـزاداری در اکثـر مناطق ایران می‌نوازند.

تـنـبک
تـنبک: سازی است از پوست و چوب (معـمولا گـردو) و از دو قسمت گـلویی و استوانه‌ای تـشکـیل یافـته، سطح بالایی آن از پوست و قسمت گلویی آن که با دهانه‌ای گـشاد دارد باز می‌باشد.


سازهای مضربی (زهـی - کوبی)

ساز منحصربه‌فرد ایرانی که در این تـقـسیم بـندی قـرار می‌گـیرد سنـتور است. این ساز شامل جـعـبه‌ای ذوزنقه‌ای است و هـفـتاد و دو رشته سیم سفـید و زرد تـشکـیل یافـته‌است.

سنـتور اساساً سازی است که قابـلیت تـکـنوازی و هـمنوازی را داراست و نواخـتن آن در تمام استان‌های ایران متـداول است.
ساعت : 8:55 pm | نویسنده : admin | بازی های کامپیوتری | مطلب قبلی
بازی های کامپیوتری | next page | next page