فرشته
فرشته در ادیان گوناگون
زرتشت:به شش فرشته بلند مرتبه زرتشتی امشاسپندان و به دسته دیگر که مقام پایین تری دارند، ایزد گفته میشود. ایزدان دو دستهاند، ایزدان مینوی و ایزدان دنیوی. تمامی فرشتگان مخلوق اهورامزدا هستند و هر امشاسپند مظهر یکی از صفاتهای او است.
یهودیت:در این دین، فرشتگان به منزله بندگان خدا هستند که دستور های او را در زمین اجرا میکنند. آنان مومنان را حمایت و کافران را تنبیه میکنند و وحی را به انسانها می رسانند. گاهی هم امکان دارد در زمین به شکل انسان ظاهر شوند.
مسیحیت:در انجیل، در موارد متعددی از فرشتگان صحبت شدهاست. فرشتگان پیش از انسان آفریده شدهاند، مرتبههایی دارند و محافظ انسان اند. درود فرستادن و به نوعی پرستش بعضی از فرشتگان مانند میکائیل در کلیساهای مسیحی رایج است و از سدهٔ چهارم میلادی، در سرزمینهای مسیحی نماز خانههایی برای میکائیل ساخته شدهاست.
اسلام:با اینکه فرشتگان (به تعبیر قرآنی "ملائک" جمع "ملائکه") موجوداتی غیر مادی اند به طور معمول با استفاده از تصویر و تمثیل از آنها یاد شدهاست. در قرآن کریم، فرشتگان با بالهای دوگانه، سه گانه یا چهار گانه معرفی شدهاند که حکایت از تواناییهای متعدد آنان دارد. فرشتگان جایگاه و کار معینی دارند و هیچ گاه از فرمان خدا سر باز نمیزنند و میتوانند با چهره انسان، بر پیامبران و برخی از اولیای الهی ظاهر شوند. آنان در زمانهای گوناگون به یاری مومنان میآیند و آنان را در حل مشکلات یاری میدهند و هنگامی که خداوند آدم را خلیفه خود در زمین گردانید تمامی فرشتگان به جز ابلیس بر او سجده کردند. ابلیس که خود از جنیان بود و با عبادات بسیار به این مقام معنوی رسیده بود، به دلیل تکبر و نافرمانی از بهشت رانده شد. به باور مسلمانان همواره دو فرشته همراه انسان اند که کارهای نیک و بد او را ثبت میکنند. فرشته ثبت کننده کارهای بد در شانه چپ و دیگری در شانه راست قرار دارد. به این دو فرشته در قرآن کرام الکاتبین گفته میشود که به معنی دو نویسنده بزرگوار است.
جبرئیل
جَبرَئیل، یکی از چهار فرشته مقرب و در ادیان ابراهیمی، رابط میان خداوند و پیامبران به شمار میآید. این نام تلفظهای دیگری چون جَبرائیل و جِبریل و گابریل نیز دارد. از جبرئیل به نامهای فرشته وحی، امین وحی، عقل اول، ناموس اکبر، روح اعظم، روح الامین، روح و ... نیز یاد میشود. حافظ او را سروش نامیده است.
در تاریخ یهودیت، مسیحیت و اسلام از نقش جبرئیل بسیار نقل شدهاست.
به باور پیروان این دینها، جبرئیل ابراهیم را از آتش نجات داد، موسی را در مبارزه با فرعون حمایت کرد، فرعونیان را در رود نیل مصر غرق کرد، به داوود ساختن زره آموخت، به دانیال نبی تعبیر رؤیا آموخت، زکریا را به زاده شدن یحیی و مریم را به زایش عیسی مژده داد، و قرآن را بر محمد نازل کرد.
بنا به گفته پیروان اسلام او گاهی به صورت واقعی خود و گاهی به شکل جوانی خوشرو به نام دحیه کلبی نزد محمد میآمد. او در شب معراج همسفر محمد بود و در منتهای معراج، در سدرةالمنتهی باز ماند و به محمد گفت دیگر اجازه ندارد که پیش رود، و محمد به تنهایی به معراج ادامه داد.
بنا بر بعضی روایات مسلمانان، جبرئیل پنجاه بار بر ابراهیم، چهارصد بار بر موسی، ده بار بر عیسی و بیست و چهار هزار بار بر محمد نازل شدهاست.
شیخ مفید در روایتی آوردهاست: «جبرئیل در میان فرشتگان به شکل مردی میان بالا، سپید پیشانی، سیه چشم، و دارای چهار بال سبز مرصع لؤلؤ است.»
و در حدیث دیگری او دارای ششصد بال مرصع به دُر است.
ریشهشناسی
نام وی در زبان عبری (גַּבְרִיאֵל) به معنای «مرد خدا» است. همچنین در لاتین جبرئیل «گابریل» (Gabriel)نامیده میشود.
جبرئیل در عهدین و یهودیت
نام جبرئیل یا جبراییل ۴ بار در عهد جدید و عهد قدیم آمده است که ۲ بار از آن در انجیل لوقا به عنوان مژدهآور تولد یحیی برای زکریا و مژدهآور تولد عیسی برای مریم آمده است و نام او ۲ بار دیگر در کتاب دانیال آمده است. در یهود جبرئیل را در درجهٔ دوم اهمیت میدانند و میکاییل را بر آن ترجیح دادهاند چرا که جبرئیل را نازلکنندهٔ بلا و فرمان قتال و جنگ میدانستند.
جبرئیل در قرآن
نام وی -به صورت جِبریل- و هم چنین القاب او از جمله روحالامین و روحالقدس چند بار در قرآن کریم آمده است و وظیفهٔ اصلی او رساندن وحی گفته شده است. در بعضی از سورههای قرآن همچون سوره آل عمران و مریم دربارهٔ مژدهٔ تولد عیسی و ظهور او بر مریم سخن گفته شده است. آیههای ۹۷ و ۹۸ سوره بقره دشمنی با او را هم ارز دشمنی با خدا میشمارد. شان نزول این آیات را بهانهجویی یکی از علمای یهود به نام ابن صوریا دانستهاند که دلیل ایمان نیاوردن خود را حامل وحی بودن جبرئیل برای محمد میداند.
پیامبر
پیامبر یا پیغامبر در ادیان ابراهیمی، به دریافتکننده و بیانکننده وحی گفته میشود. پیامبر عبارت فارسی جامعی است که تا حدودی با نبی در ادبیات قرآنی هماهنگ است با این تفاوت که نبی، حداقل شرایط پیامبری یعنی غیبآگاهی وحیانی را داراست.
دیدگاه اسلام
پیامبر در اسلام به معانی زیر است:
نبی: غیبآگاه در زمینه وحی
رسول: فرستنده
معانی متعدد دیگر: منذر، مبشر و ...
نبی اعم از رسول است. نبی پیک الهی و فرد دارای خبر مهم است که خواب می بیند و در خواب به او وحی می شود و همیشه ملزم به ابلاغ نیست ولی رسول پیک ویژه الهی است که ملک وحی بر او نازل می شود و او ملک را می بیند و با او سخن میگوید و مأمور به ابلاغ است. طبق حدیثی ۳۱۳ نفر از انبیای الهی رسول بودند. و طبق قرآن ۵ نفر از رسولان برتر (اولوالعزم) هستند.
پیامبر در قرآن
قرآن دراینباره میگوید: «ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم: خدایی جز من نیست. پس تنها مرا بپرستید.» (انبیا، آیه ۲۵)
پیامبران نیز مانند دیگران بشرند، زندگی میکنند و میمیرند و تفاوت در این است که به آنها وحی میشود. قرآن در این باره میگوید: «بگو جز این نیست که من هم انسانی مثل شما هستم، که به من وحی میشود.» (کهف، آیه ۱۱۰).
دیدگاه مسیحیت و یهودیت
در کتاب مقدس از دو لفظ نبی (navi، נְבִיא) و رائی (ro'eh، ראה) برای پیامبر یا رسول استفاده شدهاست. مورد استفاده رائی به گذشتههای دور بر میگردد که اطلاع دقیقی از آن در دست نیست.
در دیدگاه مسیحیان و یهودیان، «پیامبر» یا «رسول» به اشخاصی گفته میشود که توسط خداوند انتخاب میشوند تا پیامی تازه از خداوند را به نوع بشر منتقل سازند.
در معنای مذکور، به اعتقاد مسیحیان و یهودیان و بر اساس کتاب مقدس(مجموعه عهد عتیق و عهد جدید{انجیل})، تنها یک پیامبر وجود داشت و او «موسی» بود که شریعت یهود را که شامل ده فرمان یا دستور اصلی و دستورات جزئی دیگری است، برای قوم بنی اسرائیل آورد.
سایر شخصیتهای اصلی کتاب مقدس که پس از موسی میآیند و به نام نبی - مرد مقدس شناخته میشوند (به استثنای عیسی مسیح)؛ حامل یا رساننده پیغام جدیدی نیستند و تنها برای گسترش و زنده نگاه داشتن دستورات خداوند در ده فرمان انتخاب میشدند.
به علاوه بر اساس کتاب مقدس، به جز موسی که کتاب آسمانی تورات از اوست؛ سایر کتب «عهد عتیق» که پس از موسی نگاشته شده اند، حاوی آیین جدیدی نیستند. همچنین، هر چند این کتب چه به دست نبی و چه به دست کاتبین نوشته شده باشند، با هدایت روح القدس به نگارش درآمدهاند، اما بر خلاف «تورات»، «کتاب آسمانی» محسوب نمیگردند.
زندگی انبیای اولیه پیش از موسی نیز در کتاب «تورات» مکتوب میباشد. موسی و انبیای پس از او اکثراً دارای معجزههایی نیز بودند که نشانه برگزیدگی آنها محسوب میشد، اما انبیای پیش از او - نظیر ابراهیم و نوح - معجزهای نداشته اند.
پیامبران و انبیا در دیدگاه کتاب مقدس، کاملاً مانند افراد عادی هستند:
گناه میکنند، مرتکب اشتباه هایی میشوند، و مانند مردم معمولی زندگی میکنند و تنها ویژگی ای که آنهارا برتر میسازد، انتخاب آنها از سوی خداوند است.
در دیدگاه کتاب مقدس، ابراهیم نبی بودهاست. اما برخی معتقدند «ابراهیم»، «اسحاق»، «نوح» و کلیه شخصیتهای پیش از موسی، نبی یا پیامبر نیستند. و این افراد را به نام «مرد خدا» یا «خادم خداوند» می شناسند.
در اعتقاد یهودیان ملاکی، و در اعتقاد مسیحیان «یحیی» آخرین نبی بوده اند.
طبق اعتقاد مسیحیان و کتاب «عهد جدید»(انجیل)، پس از آن خداوند طبق وعدهای که داده بود، خود در قالب بشریِ «عیسی مسیح» به زمین آمد تا در ارتباط خویش با انسان، با نوع بشر پیمان جدید(عهد جدید)ی ببندد. نشانه این پیمان مرگ «عیسی مسیح» بر صلیب و زنده شدن دوباره او در روز سوم پس از مرگش بود.
یهودیان «عیسی» را نه نبی میدانند و نه پیامبر و نه مسیح. در اعتقاد آنها مسیح موعود(ماشیح که در کتاب مقدس- بخش عهد عتیق وعده داده شده) هنوز نیامدهاست.
دیدگاه بهائیت
در ديدگاه بهائيان، پیامبران یا فرستادگان خداوند اصطلاحا مظهر ظهور نامیده میشوند. ظهور یعنی ظاهر ساختن و نشان دادن چیزی که از قبل معلوم نبودهاست. مظاهر ظهور الهی افرادی هستند که کلمات خدا را برای بشر ظاهر و عیان مینمایند. طبق اصول اعتقادات بهائی، مظهر ظهور، تجلّیگاه کامل اسماء و صفات الهی است. بهائیان این اصل را این گونه توضیح میدهند که اگر خداوند را همانند خورشید در نظر بگیریم، مظهر ظهور همانند آینهای پاک و صیقلی است که تصویر و پرتوهای خورشید را به بهترین نحو منعکس میسازد. امّا این بدین معنا نیست که خداوند از مقام خود در آینه تنزّل نمودهاست، بلکه فقط رحمت و فیض او و صفات و اسماء او در آن آینه تجلّی مینماید. مظهر ظهور الهی معصوم است و عصمت او ذاتی است.
بهائیان بر این باورند که خدا در هر زمانی بنا بر اقتضای زمان و مکان، فردی را برای پیامبری بر روی زمین انتخاب مینماید. همچنین، نیاز بشر به مظهر ظهور هیچگاه از بین نمیرود، زیرا انسان همواره به مربّی و راهنمائی نیازمند است تا او را به سمت کمال هدایت نماید. این مربّی باید بر تمام جنبههای زندگی انسان آگاه و در این مورد بصیرتی روشن داشتهباشد. از نظر بهائیان، فقط مظهر ظهور است که چنین بصیرت و قوّهای را داراست.
وحی
وحی در لغت به هر نوع القای آگاهی نظیر اشاره، آواز، الهام، رؤیا، وسوسه، کتابت و... اطلاق میگردد. مخفیانه بودن و سرعت نیز در بعضی از استعمالات وحی لحاظ گشتهاست.
در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی، وحی ارتباطی معنوی است که برای پیامبران الهی، جهت دریافت پیام آسمانی از راه اتصال به غیب برقرار میشود. پیامبر، گیرندهای است که پیام را بهواسطه همین ارتباط و اتصال (وحی) از مرکز فرستنده آن دریافت میکند.
وحی بر رسولان و پیامبران به دو گونهاست:
القا در قلب، یعنی شیوه الهام یا رویای صادقه.
سخن گفتن از آن سوی حجاب الهی با فرستادن جبرئیل.
وحی در قرآن
وحی در هنگام نبرد از جبرئیل فرشته به محمد پیامبر.
واژه وحی در قرآن به معناهای زیر به کار رفتهاست:
الهام فطری به انسان، همانند الهام به مادر موسی که فرزندش را به رود نیل بیندازد.(سوره قصص، آیه ۷)
الهام غریزی به حیوانات، همانند الهام به زنبور عسل (سوره نحل، آیه ۶۸)
فرمان به جمادات، همانند فرمان دادن به زمین در آستانه روز قیامت (سوره زلزال، آیه ۵)
وسوسه شیطانی (سوره انعام، آیه ۱۱۲)
اشاره سریع، (سوره مریم، آیه ۱۱)
خبردادن و آگاهیدن (سوره آل عمران، آیه ۴۴)
رویا؛ همانند رویای ابراهیم درباره ذبح فرزندش.
تشریعی؛این قسمت از وحی مخصوص پیامبران است.
ابراهیم
اِبراهیم نیای اصلی تمام دینهای ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام (که همه تک خدایی هستند) است. این سه دین او را به طریق زیر نیا میشمرند: یهودیت و مسیحیت از طریق اسحاق (پسر دوم ابراهیم از سارا) و اسلام از طریق اسماعیل (پسر اول ابراهیم از هاجر). از روی این باور به این سه دین، دینهای ابراهیمی هم گفته میشود. داستان ابراهیم در کتاب پیدایش از عهد عتیق و نیز در قرآن نقل شده است.
دیدگاه مسیحی و یهودی
بخش مهمی از کتاب پیدایش در عهد عتیق به ابراهیم اختصاص دارد. این بخشها در پیدایش ۱۱:۲۶ تا ۲۵:۱۰ به شرح زیر وجود دارد. نام ابراهیم در کتاب مقدس ابرام(عبری : אַבְרָם) ذکر شده است. در 99 سالگی ابراهیم نام او در کتاب مقدس از ابرام به ابراهام(عبری : אַבְרָהָם) تغییر میابد. از این رو در بخش اول داستان از ابرام و در بخش دوم از ابراهام نام برده میشود. نام همسر او نیز در بخش اول سارای و در بخش دوم سارا یا ساره است.
ریشه ابرام
تارح دهمین نسل نوح اَبرام را به دنیا آورد. ابرام دارای دو برادر به نامهای ناحور و هاران بود. هاران پدر لوط شد. هاران در شهر محل تولد خود اور کلدان از دنیا رفت. ابرام با سارای ازدواج کرد ولیکن سارای عقیم بود. تارح با ابرام، سارای و لوط به سرزمین کنعان رفتند و در محلی به نام حران ساکن شدند و تارح در ۲۰۵ سالگی از دنیا رفت (پیدایش ۱۱:۲۷ تا ۳۲).
خدا به ابرام ظاهر شد و به او گفت که از شهر خود خارج شود. بعد از اینکه او در حران که پدر او تارح در آنجا مرده بود ساکن شد خدا به او گفت که کشور خود و خانه پدر خود را ترک کرده و به سمت زمینی رود که خدا او را به قومی بزرگ تبدیل کند، او را بیامرزد، او را بزرگ کند، کسانی که او را بیامرزند بیامرزد و کسانی که او را لعن کنند نفرین کند (پیدایش ۱۲:۱ تا ۱۲:۳). بعد از دستور خدا، در سن ۷۵ سالگی ابرام به همراه همسر خود سارای، برادرزاده خود لوط و اموال و افرادی که به دست آورده بود به سمت سرزمین کنعان در شکیم (نابلوس امروزی) حرکت کرد.
ابرام و سارای
در سرزمین کنعان قحطی شدیدی آمد. ابراهیم به همراه همسر خود و لوط و بقیه افرادش به سمت سرزمین مصر رفتند. در راه ابراهیم به سارای گفت که وانمود کند خواهر و نه همسر اوست تا مصریان او را برای رسیدن به همسرش نکشند (پیدایش ۱۲:۱۰ تا ۱۳). وقتی به مصر رسیدند شاهزادگان فرعون، زیبایی سارای را به فرعون خبر دادند و او را به قصر فرعون بردند. به ابرام نیز چیزهایی مانند «گاو، الاغ، خدمتکار مرد و زن، الاغ ماده و شتر» داده شد. ولیکن خدا به فرعون و افراد او بلاهای سختی فرستاد. (پیدایش ۱۲:۱۴ تا ۱۷). بعد از اینکه فرعون فهمید که سارای همسر ابرام و نه خواهر او است دیگر نخواست که سارای در قصر او باشد. او دستور داد که ابرام و افرادش مصر را ترک کنند و تمام چیزهای خود را نیز با خود ببرند (پیدایش ۱۲:۱۸ تا ۲۰).
جدا شدن ابرام و لوط
بعد از اینکه ابرام و لوط به بیتئیل و عای بازگشتند تعداد گله آنها زیاد شده بود. این برای آنها مشکلاتی ایجاد کرد و ابرام پیشنهاد کرد که لوط در مکانی جدا مستقر شود تا بین برادران اختلافی پیش نیاید. لوط تصمیم گرفت به شرق و اردن رود که زمین آب مناسبی داشت و او به سرزمین سُدوم وارد شد. ابرام به جنوب به سمت حبرون (الخلیل امروزی) رفت و در دره ممری ساکن شد و در آنجا مکانی برای عبادت خدا ساخت (پیدایش ۱۳:۱ تا ۱۸).
عهد با خدا
پیام خدا در خوابی به ابرام ظاهر شد و در آن به او وعده داده شد که نسل او مانند ستارگان بیشمار میشود. ابرام جشنی گرفت و خدا درباره زندانی شدن فرزندان او در مصر وعده داد. خدا به ابرام «سرزمینهای قینیان و قَنِّزیان و قَدْمونیان و حِتّیان و فَرِزیان و رَفائِیان و اَمُوریان و کنعانیان و جرجاشیان و یبوسیان» را وعده داد. (پیدایش ۱۵:۱۹ و ۱۵:۲۰)
ابرام و هاجر
ابرام و سارای در فکر بودند که چگونه قرار است او پدر بسیاری ملتها شود در صورتی که بعد از ۱۰ سال زندگی در کنعان هنوز هیچ فرزندی ندارد. سارای خدمتکار خود هاجر مصری را به ابرام داد تا با او بخوابد و از او بچهدار شود. این اتفاق بعدها در روابط سارای و هاجر تأثیر زیادی گذاشت (پیدایش ۱۶:۱ تا ۶).
هاجر با سارای دچار اختلاف شد و به سمت شور فرار کرد. در راه فرشته خدا بر او ظاهر شد و به او گفت که به سمت سارای بازگردد زیرا او فرزندی خواهد آورد «که مانند الاغی وحشی خواهد بود، دست او در جنگ با همه و دست همه در جنگ با او خواهد بود و او بر تمامی همقبیلههای خود برتری خواهد داشت». فرشته به او گفت که پسر خود را اشماعیل (ترکیب اشمع و یل به معنی خدا او را شنید یا خدا او را نام نهاد) نام دهد. هاجر بعد از این اتفاق خدا را «اَنْتَایلرُئی» خطاب کرد که به معنی این است که چشمان او باز شد بعد از اینکه خدا او را دید. بعد از این روز چاه آبی که این اتفاق در آنجا افتاد بِئَرلَحَیرُئی نام گرفت. او سپس دستور خدا را اجرا کرد و به ابرام بازگشت تا از او فرزندی به دنیا آورد. ابرام در این زمان ۸۶ سال داشت که اسماعیل به دنیا آمد. (پیدایش ۱۶:۷ تا ۱۶).
ابراهیم و ساره
در سِفر پیدایش باب ۱۷ عهد خدا با ابرام که ۱۳ سال قبل آغاز شده بود تکمیل میشود. در این زمان ابرام ۹۹ سال دارد و خدا نام او را از «ابرام»(عبری : אַבְרָם) به «ابراهام»(عبری : אַבְרָהָם) به معنی پدر بسیاری از مردم تغییر میدهد «و نام تو بعد از این ابرام خوانده نشود بلکه نام تو ابراهام خواهد بود، زیرا که تو را پدر امتهای بسیار گردانیدم.» پیدایش ۱۷:۵). در این زمان خدا به ابراهام دستور داد که دستور خدا را انجام دهد زیرا خدا به زودی فرزندی از همسر او سارای به وی خواهد داد. خدا به او گفت که تمامی مردان همراه او باید ختنه شوند و اگر ختنه نشوند عهد خدا با آنها نخواهد بود. خدا نام سارای را به ساره تغییر میدهد و او را میآمرزد. بعد از این دستور ابراهیم بلافاصله تمام مردان همراه خود را از جمله پسر خود اسماعیل را ختنه میکند (پیدایش ۱۷:۱ تا ۲۷).
سه فرشته ملاقات کننده ابراهیم
بعد از این اتفاق در میانه یک روز ابراهیم در چادر خود در ممری نشسته بود. او به دور نگاه کرد که سه مرد را در هالهای الهی دید. او به سمت آنها رفته و تعظیم کرد و به آنها خوشآمد گفت. ابراهیم به درون چادر خود رفت و به ساره دستور داد تا کیک درست کند و به خدمتکار خود گفت که گوسالهای را آماده کند. او سفرهای برای آنها زیر درخت پهن کرد و سه مرد به خوردن مشغول شدند (پیدایش ۱۸:۱ تا ۸).
یکی از این مردها به ابراهیم گفت که در زمان بازگشت او به نزد ابراهیم در سال آینده او پسری از ساره خواهد داشت. ساره این را شنید و خندید زیرا فکر بچهدار شدن در سن او برایش خندهدار بود. مردها از ابراهیم دلیل خنده ساره را پرسیدند و در جواب به او گفتند که برای خدا هیچ کاری مشکل نیست. ساره که ترسیده بود خندیدن را انکار کرد.
درخواست ابراهیم از خدا
بعد از غذا خوردن سه مرد بلند شدند. آنها از دور دست به شهرهای سدوم و عموره نگاه کردند زیرا در این شهرها گناه بسیار زیاد بود و خدا قصد عذاب آنها را داشت. به دلیل اینکه برادرزاده ابراهیم، لوط در سدوم و عموره زندگی میکرد خدا تصمیم خود به عذاب این شهرها را به او آشکار کرد. در این زمان دو مرد به سمت سدوم حرکت کردند. ابراهیم از خدا درخواست کرد که اگر در این شهر ده مرد صالح باشند آنها را عذاب نکند. خدا گفت اگر در این شهر ۱۰ مرد صالح باشند آنها را عذاب نخواهد کرد (پیدایش ۱۸:۱۷ تا ۳۳).
بعد از اینکه دو مرد به سدوم رسیدند قصد داشتند در میدان اصلی شهر بخوابند. ولیکن لوط به نزد آنها رفت و اصرار کرد که شب را در منزل او بمانند. گروهی از مردان بیرون خانه لوط جمع شدند و درخواست کردند که آن دو را بیرون آورد تا بتوانند آنها را «بشناسند». (در ادبیات کتاب مقدس منظور از شناختن برقراری ارتباط جنسی است.) ولیکن لوط این را رد کرد و به آنها گفت که با دو دختر باکره او باشند. آنها این را رد کرده و تلاش کردند که در خانه او را بشکنند تا به مردان دسترسی یابند. در این زمان سرنوشت آنها قطعی شد (پیدایش ۱۹:۱۲ و ۱۳).
صبح روز بعد ابراهیم بیدار شد و از دور دست به سمت سدوم و عموره نگاه کرد. او از دور دود بسیاری زیادی که مانند دود شعله بود دید و فهمید که در آن شهرها حتی ۱۰ مرد صالح نیز وجود نداشته است (پیدایش ۱۸:۳۲).
تولد اسحاق
سارا از بی فرزندی رنج می برد. برای ابراهیم ندا آمد که صاحب فرزندی خواهی شد. (پیدایش ۱۸:۱۴) ابراهیم تعجب کرد و پرسید در این سن که من و سارا داریم، چگونه باردار میشویم؟ چند سال پس از تولد اسماعیل، خداوند اسحاق را به ابراهیم و سارا داد. (پیدایش ۲۱:۲) نام او را به این سبب اسحاق قرار دادند که سارا در زمان شنیدن وعده فرزنددار شدن خندیده بود و اسحاق به عبری به معنی خندیدن است.
قربانی کردن اسحاق
خدا به ابراهیم دستور داد که پسر خود اسحاق را در سرزمین موریا قربانی کند. ابراهیم سه روز راه رفت تا به زمینی که خدا دستور قربانی داده بود رسید. او به خدمتکاران دستور داد پایین بمانند و خود به همراه اسحاق به بالای کوه رفت. در زمانی که ابراهیم نزدیک بود پسر خود را قربانی کند فرشته خدا بر او پدیدار شد و به او قوچی داد تا بجای پسرش قربانی کند. به دلیل تسلیم شدنش در برابر امر خدا، دوباره وعده الهی نسبت به او تایید شد. بعد از این اتفاق ابراهیم به بِئَر شَبَع رفت (پیدایش ۲۲:۱ تا ۱۹).
سالهای پایانی
سارا در سن ۱۲۷ سالگی مرد و ابراهیم او را در غار ابراهیمی دفن کرد. بعد از مرگ سارا، ابراهیم همسر دیگری به نام قطوره گرفت و از او شش پسر به دنیا آمد: زمران، یقشان، مَدان، مِدیان، یشباق و شوحا.
وفات
ابراهیم ۱۷۵ سال زندگی کرد و در سن پیری وفات یافت. دو پسر او اسماعیل و اسحاق او را در غار مکفیله در صحرای عفرون بن صوحارحتی دفن کردند
دیدگاه اسلامی
ابراهیم یکی از مهمترین پیامبران در قرآن است. در قرآن سورهای به نام او وجود دارد و نام او در بسیاری از سوره ها ذکر شده است. در قرآن تسلیم شدن ابراهیم در برابر امر خدا نمونهای از مؤمن کامل است. بر اساس قرآن (بقره ۱۲۴ تا ۱۳۴) ابراهیم خانه کعبه را به همراه پسر خود اسماعیل بنا کرد. قرآن در آیه ۱۲۵ سوره نساء، ابراهیم را «خلیل الله» (یعنی دوست خدا) خوانده است.
در قرآن
نحوه به دنیا آمدن ابراهیم در قرآن به طور کامل نیامده اما در دیگر کتابهای اسلامی ولادت ابراهیم آمده است. اولین داستان مربوط به ابراهیم در قرآن، تلاش او برای متقاعد کردن پدرش به ترک بتپرستی است. ابراهیم به پدر خود گفت که او از طرف خدا پیامی دریافت کرده است و او نباید اشیایی را که نمیتوانند ببینند و بشنوند بپرستد. نام پدر ابراهیم در قرآن "آزر" ذکر شده است اما نام پدر ابراهیم در عهد عتیق تارح (تارخ) آمده است.
"وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ" و یاد کن هنگامی را که ابراهیم به پدر خود آزر گفت آیا بتان را خدایان خود میگیری من همانا تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری میبینم - سوره انعام آیه ۷۴
او به پدرش گفت که اعتقاد به خدا به او در این دنیا و دنیای پس از آن پاداش زیادی خواهد داد. ابراهیم پدر خود را از عذاب شدیدی که خدا برای کافران آماده کرده است برحذر داشت. ولیکن پدر او حرف او را رد کرد و او را تهدید به سنگسار شدن کرد. ابراهیم برای پدر خود از خدا تقاضای بخشش کرد. بعد از اینکه مشخص شد که پدر او موحد نمیشود او از پدر خود فاصله گرفت.
در آتش
قرآن مشخصاً مردم زمان ابراهیم را بتپرست میخواند. ابراهیم تصمیم گرفت که به مردم درسی بدهد. او تمامی بتها را شکست و تنها بت بزرگ را باقی گذاشت. بعد از بازگشت مردم از یکدیگر پرسیدند که چه شده است تا اینکه بعضی یاد آوردند که جوانی به نام ابراهیم از بتها بد میگفت. بعد از اینکه ابراهیم حاضر شد، مردم از او سؤال کردند که با بتها چه کرده است و او پاسخ داد که چرا از بت بزرگ نمیپرسند. مردم پاسخ دادند که این بت قابلیت شنیدن و حرف زدن ندارد و ابراهیم گفت که پس چرا او را پرستش میکنید. مردم که شرمسار شده بودند تصمیم گرفتند او را به درون آتش بیندازند. خدا به آتش دستور داد سرد شود و برای او بیخطر گردد. ابراهیم آسیب ندید ولیکن مردم همچنان به اذیت او ادامه دادند. قرآن اشاره میکند که آنها خسران بزرگتر را به دست آوردند.
بحث با حاکم ظالم
بعد از این اتفاق ابراهیم با حاکمی ظالم که خود را خدا میدانست بحث کرد. ابراهیم به پادشاه غلط بودن کارهایش را نشان داد ولیکن او همچنان پیام ابراهیم را رد کرد. ابراهیم سپس این سرزمین را به همراه لوط و بقیه افراد خود ترک کرد و به سمت ارض مقدس رفت. ابراهیم از همسر دوم خود پسری به نام اسماعیل دارا شد. لوط توسط خدا پیامبر شد و از ابراهیم جدا شد و به سمت شهرهای فاسد رفت.
قربانی کردن اسماعیل
خدا به ابراهیم دستور داد اسماعیل خود را قربانی کند. این امتحانی بسیار بزرگ برای او بود که خدا از او خواست تنها پسر خود را قربانی کند. وقتی ابراهیم به پسر خود این امتحان را گفت او آن را با خرسندی قبول کرد. این به ابراهیم نشان داد که پسرش نیز کاملاً تسلیم امر خداست. ابراهیم پسر خود را خواباند و در حالی که میخواست او را قربانی کند خدا به او گفت که از امتحان الهی موفقیتآمیز بیرون آمده است. نام این پسر در قرآن نیامده است ولیکن بر اساس آیات قبلی و بعدی مسلمانان او را اسماعیل میدانند زیرا در آیات پس از آن مسأله تولد اسحاق مطرح میشود.
وعده نوهدار شدن
اسماعیل پیامبر شد و به سرزمین اعراب رفت. خداوند به ابراهیم اسحاق را عطا کرد و او نیز مانند اسماعیل پیامبر شد. دو فرشته عذاب قوم لوط به سمت ابراهیم رفتند و ابراهیم برای آنان غذا تهیه کرد. دو فرشته به او گفتند که او دارای نوهای به نام یعقوب خواهد شد. سارا گفت که چگونه ممکن است که او فرزندی داشته باشد در حالی که او و همسرش بسیار سالمند هستند. فرشتگان گفتند که برای خدا هر چیزی آسان است.
ساختن کعبه
ابراهیم دستور یافت که خانه کعبه را در مکه به همراه پسر خود اسماعیل بنا کند. خدا با ابراهیم و اسماعیل عهد کرد که خدا خانه کعبه را پاکیزه میکند و آن را به صورت مکان پرستش قرار میدهد. ابراهیم دعا کرد که خدا شهر مکه را شهری مقدس کند و آنرا امن نگه دارد و به مردم مؤمن آن روزی بدهد. خدا به او گفت که به مؤمنین آن شهر پاداش داده و مردم کافر آن شهر را مجازات خواهد کرد. ابراهیم سالهای پایانی عمر خود را با نوه خود یعقوب گذراند ولیکن به پسر خود اسماعیل نیز در مکه سر میزد.
آیات مرتبط از قرآن
صفات ابراهیم ۲:۱۲۴، ۱۱:۷۵-۱۲۳، ۱۶:۱۲۰.
دین ابراهیم ۲:۱۳۰، ۴:۱۲۵، ۶:۸۳-۴، ۶:۱۶۱، ۹:۱۱۴، ۱۱:۷۴، ۱۲:۶، ۱۶:۱۲۰، ۱۹:۴۱، ۱۹:۴۷، ۲۱:۵۱، ۲۶:۸۳-۵، ۲۹:۲۷، ۳۷:۸۴، ۳۷:۸۸، ۳۷:۱۰۴، ۳۷:۱۰۹-۱۱۱، ۳۷:۱۱۳، ۳۸:۴۵-۴۷، ۴۳:۲۸، ۵۳:۳۷، ۵۷:۲۶، ۶۰:۴.
آزمایش ابراهیم توسط خدا ۲:۱۲۴ و ۳۷:۱۰۲.
دعوت ابراهیم به توحید ۲:۱۳۰–۲۳۱، ۲:۱۳۵–۱۳۶، ۲:۱۴۰، ۳:۶۷–۶۸، ۳:۸۴، ۳:۹۵، ۴:۱۲۵، ۴:۱۶۳، ۶:۷۴، ۶:۷۶–۸۱، ۶:۸۳، ۶:۱۶۱، ۱۴:۳۵–۳۷، ۱۴:۴۰، ۲۱:۵۲، ۲۱:۵۴، ۲۱:۵۶–۵۷، ۲۱:۶۷، ۲۲:۲۶، ۲۲:۷۸، ۲۶:۶۹–۷۳، ۲۶:۷۵، ۲۶:۷۸–۸۰، ۲۶:۸۷، ۲۹:۱۶–۱۷، ۲۹:۲۵، ۳۷:۸۳، ۳۷:۸۵–۸۷٬۳۷:۸۹، ۳۷:۹۱، ۳۷:۹۲، ۳۷:۹۳، ۳۷:۹۴–۹۶، ۴۳:۲۶–۲۸، ۶۰:۴
ساخت کعبه ۲:۱۲۷
حج ابراهیم ۲:۱۲۸، ۲۲:۲۷
خلیلالله ۴:۱۲۵
خشم خدا بر قوم ابراهیم ۹:۷۰
مهاجرت به سیام ۲۱:۷۱، ۲۹:۲۶.
ابراهیم، هاجر و اسماعیل ۱۴:۳۷، ۳۷:۱۰۱.
زنده شدن مردگان ۲:۲۶۰
بحث با نمرود ۲:۲۵۸
ابراهیم و پدرش ۶:۷۴، ۱۹:۴۲–۴۵، ۲۱:۵۲، ۲۶:۷۰، ۳۷:۸۵، ۴۳:۲۶، ۶:۷۴، ۲۶:۷۱، ۱۴:۴۱، ۱۹:۴۷، ۶۰:۴، ۲۱:۶۲–۶۳، ۲۱:۶۵–۶۶، ۱۹:۴۸–۴۹، ۲۹:۲۶، ۳۷:۹۹، ۴۳:۲۶، ۶۰:۴،۲۱:۵۷–۵۸، ۲۱:۶۰، ۳۷:۹۳،۲۱:۶۸، ۲۹:۲۴، ۳۷:۹۷، ۲۱:۶۹–۷۰، ۲۹:۲۴، ۳۷:۹۸
تولد اسحاق و مژده یعقوب ۶:۸۴، ۱۱:۶۹، ۱۱:۷۱–۷۲، ۱۴:۳۹، ۱۵:۵۳، ۱۵:۵۴–۵۵، ۲۱:۷۲، ۲۹:۲۷، ۳۷:۱۱۲، ۵۱:۲۸–۳۰
قربانی کردن فرزند ۳۷:۱۰۲–۱۰۳
مراسم حج
مسلمانان اعتقاد دارند که بخشی از مراسم حج تلاش هاجر را برای پیداکردن آب برای فرزند خود اسماعیل یادآوری میکند. هاجر در آن هنگام که از نزد ابراهیم رفته بود، هفت بار بین صفا و مروه دوید تا برای اسماعیل آب پیدا کند و وقتی موفق نشد خداوند چاه زمزم را بر او آشکار کرد و اسماعیل و هاجر به واسطه نوشیدن آب از آن چاه از مرگ نجات یافتند.
تفاوتها بین داستان عهد عتیق و قرآن
در بین روایت کتاب پیدایش و قرآن تفاوتهایی وجود دارد. داستان سفر ابراهیم به مصر در قرآن ذکر نشده است. به ویژه از دیدگاه اسلامی ابراهیم پیامبری معصوم است و عملی مانند وانمود کردن اینکه همسر ابراهیم سارا، برادرزاده او بوده است، مردود است. همچنین مسلمین عقیده دارند که اینکه اسماعیل مردی مانند چهارپایان بود و نسل ابراهیم تنها از طریق اسحاق خواهد بود یکی از تحاریف عهد عتیق است. مسلمانان اعتقاد دارند که چون در کتاب پیدایش در زمان وفات ابراهیم، نام اسحاق و اسماعیل به عنوان دو پسر وی یاد میشود نشاندهنده ارث بردن اسماعیل از ابراهیم است. همچنین چون خدا در هنگام دستور قربانی کردن فرزند به ابراهیم در کتاب پیدایش "تنها پسر خود" را به کار برده است این واژه خطاب به اسماعیل است زیرا اسماعیل زودتر از اسحاق به دنیا آمده بود و به مدت چهارده سال تنها پسر ابراهیم بود در حالی که اسحاق هیچ گاه تنها پسر ابراهیم نبود.
از تفاوتهای مهم دید اسلامی و دید یهودی-مسیحی در مورد محل پاران است. در کتاب پیدایش ذکر شده است که هاجر پس از جداشدن از ابراهیم به سمت پاران رفت و در آنجا خدا به او کمک کرد و او و اسماعیل را از مرگ نجات داد. مسلمانان اعتقاد دارند که پاران (فاران) شهر مکه امروزی است ولیکن یهودیان اعتقاد دارند که فاصله بین کنعان و مکه بسیار بیشتر از آن است که بتواند توسط هاجر و اسماعیل طی شده باشد. آنها همچنین اعتقاد دارند که رفت و برگشت ابراهیم و سر زدن او به پاران نشاندهنده نزدیک بودن این محل به کنعان دارد در حالی که فاصله مکه تا کنعان زیاد است.
یکی از اختلافهای اصلی بین اسلام و یهودیت در مسئله ارث بردن اسماعیل از ابراهیم است. بعضی از مسلمانان عقیده دارند که دلیلی که در دین یهودیت امروزی نسل از طریق مادر و نه از طریق پدر منتقل میشود توجیه وارث ندانستن اسماعیل است. به طور کلی دید متون یهودی نسبت به اسماعیل بسیار منفی است. همچنین چون خدا وعده ارض مقدس را به فرزندان ابراهیم میدهد و در زمان مرگ ابراهیم اسحاق و اسماعیل هر دو فرزند او خوانده میشوند زندگی فرزندان اسماعیل در آن منطقه (نیل تا فرات) نیز این عهد را برآورده میکند.
موسی
موسی از شخصیتهای کتاب مقدس و نیز قرآن است. در نظر پیروان ادیان سامی (شامل یهودیت و مسیحیت و اسلام) وی از پیامبران بزرگ است و مطابق روایات سنّتی این دینها، قوم بنی اسرائیل را از مصر بیرون برد.
در روایات سنّتی تبار وی چنین است: موسی پسر عمران پسر یصهر پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم. مادرش یوکابد دختر لاوی و خواهرش میریام(کُلثُم) بود. برادر بزرگ ترش هارون(آرون) نام داشت. بنا به روایت تورات و قرآن، مادر موسی او را در سبدی انداخته به رود نیل سپرد و همسر فرعون آسیه او را از آب گرفت. آسیه، فرعون را راضی کرد که موسی را به فرزندی بپذیرند و موسی در دربار فرعون رشد یافت. موسی به جرم کشتن یک قبطی تحت تعقیب قرار گرفت و به مدین رفت. در آن جا هشت سال به کاهن مدین که بنا به روایت مسلمانان، شعیب، نام داشت، خدمت کرد. آن گاه باصفورا(صپوراه) دختر شعیب ازدواج کرد. بنا به اعتقاد یهودیان، مسیحیان، مسلمانان در بازگشت از مدین، به موسی از سوی خدا وحی شد و او به پیامبری بنی اسرائیل برگزیده شد. موسی به همراهی برادرش هارون به نزد فرعون رفت و او را به یکتاپرستی فراخواند. موسی سه سال از هارون کوچکتر بود و در زمان سخن گفتن با فرعون در مصر هشتاد سال داشت، هم چنین موسی بنی اسرائیل را در خروج از مصر رهبری کرد. بنا به اعتقاد یهود، ده فرمان، در کوه طور به موسی الهام شد که پایههای شریعت قوم یهود را تشکیل میدهد. موسی در نزد مسلمانان به کلیم الله مشهور است و یکی از پنج پیامبر اولوالعزم به شمار می اید. بر اساس روایت تورات، موسی در زمان وفات صد و بیست سال داشت، پس از موسی بنا به فرمان خدا، یوشع بن نون از یاران بسیار نزدیک او زمامدار و رهبر بنی اسرائیل شد.
در بسیاری از منابع نگارگریهای مسیحیت موسی به همراه شاخ نمایش داده شدهاست و آن هم به دلیل اشتباه در ترجمه رسمی کتاب مقدس از زبان عبری به لاتین توسط کلیسای رم به وجود آمد.
سرانجام موسی
بنی اسرائیل به احتمال فراوان در زمان رامسس دوم (۱۲۲۴ - ۱۲۹۰ قبل از میلاد) بود که از مصر رانده شدند. موسی رهبری این قوم را بر عهده داشت و به همراه پیروانش به سفری طولانی در میان صحرای سینا دست زد. اما پیش از رسیدن به سرزمین موعود درگذشت و رهبری قوم بنی اسرائیل به دست یوشع سپرده شد.
موسی در قرآن و روایات
در قرآن در روایات متعددی به موسی و بنی اسراییل اشاره شده است. همچنین امام زمان نیز از جهت نجات دادن مظلومان و مستضعفان به موسی تشبیه شده است.
عیسی
عیسی مسیح یا عیسی ناصری (۲-۷ (پیش از میلاد) - ۲۶-۳۶ (پس از میلاد)) شخصیت مرکزی مسیحیت بزرگترین دین دنیاست. در باور مسیحیان عیسی تجسّم خدا در جسم انسانی و آغازگر جریان مسیحیت است. او در شهر بیتلحم از شهرهای ایالت ناصره منطقه یهودیه به دنیا آمد. مسلمانان به عیسی به عنوان یک پیامبرالهی (اما نه فرزند خدا) باور دارند و برخی از دیگر مذاهب نیز او را شخصیت مهمی در نظر میگیرند.
منابع اصلی برای بررسی زندگی عیسی چهار انجیل رسمی هستند، هرچند برخی محققان معتقدند که متنهای دیگر چون انجیل توماس نیز به اندازه چهار انجیل سنتی برای ترسیم تاریخی عیسی اهمیت دارند. اکثر پژوهشوران معتقدند که عیسی یک یهودی از ناحیه «جلیل» در شمال فلسطین بود که از او بهعنوان یک معلم و شفابخش یاد میشد. محققان اغلب اتفاق نظر دارند که او توسط یحیی غسل تعمید یافته و در اورشلیم تحت فرمان پنطیوس پیلاطس و به جرم آشوبگری علیه امپراتوری روم مصلوب شد. قطع نظر از اندک اتفاق نظرها و نتایج اینچنینی، مطالعات آکادمیک در گاهنگاری وقایع، پیام مرکزی تعلیمات عیسی، طبقه اجتماعی وی و یا دلیل مصلوب شدنش تاکنون به نتایج قطعی نرسیدهاند. گرچه خیلی از محققان به انجیلها به عنوان منابع تاریخی با احتیاط نگریستهاند، ولی اکثر محققان منتقد معتقدند حداقل بخشهایی از آنچه در انجیلها در خصوص زندگی عیسی بیان شده صحیح است.
نگاه مسیحیت به عیسی بر پایه اعتقاد به الوهیت عیسی، مسیح بودن او همان گونه که در عهد عتیق پیشگویی شدهاست و زنده شدن او پس از مصلوب شدنش است. مسیحیان غالباً عیسی را پسر خدا میدانند (که معمولاً اینطور تعبیر میشود که او خدای پسر، رکن دوم تثلیث است) که برای رستگاری و آشتی با خدا به روی زمین آمد. آنان همچنین به تولد معجزهوار عیسی از یک باکره، انجام معجزات، عروج به آسمان، و بازگشت مجدد او در آینده باور دارند. در حالی که اعتقاد به تثلیث بهطور گسترده توسط مسیحیان پذیرفته شدهاست، گروه کوچکی، دیدگاههای غیر تثلیثی راجع به الوهیت عیسی دارند.
در آیین اسلام، عیسی یکی از پیامبران مهم خدا در نظر گرفته میشود که انجیل را به همراه خود آورده و برای اثبات نبوتش معجزاتی را به نمایش میگذاشت. عیسی همچنین عنوان مسیح دارد ولی از نقطه نظر اسلامی این به معنی خداگونه بودن او نیست. اسلام مصلوب شدن و سپس برخاستن او پس از مرگ را انکار کرده و بر این نظر است که او جسماً به آسمان عروج نمودهاست. همچنین مسلمانان نیز مانند مسیحیان باور دارند که عیسی از یک دختر باکره و برگزیدهٔ خداوند به نام مریم به دنیا آمدهاست.
گاهشماری
سال دقیق تولد عیسی از نگاه باستانشناسان مشخص نیست. نظر یوسیبیوس، مورخ قدیمی کلیسا، این است که او ۵۲۰۰ سال پس از خلقت به دنیا آمد. انجیلهای متی و لوقا آن را در زمان هیرودیس، که سال ۴ قبل از میلاد مرد، قرار میدهند. لوقا همچنین عنوان میکند که تولد همزمان با سرشماری یهودیه، سال ۶ میلادی، بودهاست. دانشوران معاصر تولد عیسی را بین ۴ و ۶ قبل از میلاد تخمین میزنند.
مرگ وی در انجیلها در زمان استانداری پیلاتس، ۲۶ تا ۳۶ میلادی، عنوان شدهاست. بر اساس اناجیل متی، مرقس و لوقا، مرگ عیسی پس از عید فصح (یک عید یهودی) اتفاق افتاد. بر اساس انجیل یوحنّا، اعدام عیسی زودتر و در روز آماده شدن برای عید فصح اتفاق افتاد. اعتقاد بهاییان«... و حضرت مسیح وقت شهادت و صعود سی و سه سال داشتند ...»
نام عیسی
عیسی، یسوّع، یوشع، یهوشع و یهوشوع(صیغه کامل) نیز خوانده شدهاست و در عبری همه آنها برابرند. در انجیل یسوّع مسیح ۵۰ بار، عیسی مسیح ۱۰۰ بار و لفظ مسیح ۳۰۰ بار آمدهاست.
عیسی در زبان عبری به معنی «خدا کمک میکند» ( بعدها به معنی «خدا نجات میدهد») است.
زندگی بر اساس متن انجیلها
روایت کلیسا از عیسی به طور عمده بر پایه چهار انجیل تصویب شده است. محققان مختلف نظرات بسیار مختلفی راجع به صحت تاریخی این انجیلها دارند. هر انجیل زندگی عیسی و معنی اش را به نحو متفاوتی از بقیه انجیلها به تصویر میکشد. انجیل یوحنا زندگی نامه نبوده بلکه به زندگی عیسی از دید الهیات نگاه کرده و او را کلام(Logos) ازلی خدا و خود خدا و آفرینندهٔ جهان میداند. ترکیب این داستانها در یک داستان همانند ساختن یک داستان پنجم بوده که از هرکدام از چهار داستان اصلی متفاوت خواهد بود. بعضی از مدافعان مسیحیت اختلاف ها و ناسازگاری هایی که ظاهراً بین اناجیل وجود دارد را یک دلیل قاطع برای صحت انجیلها میدانند؛ زیرا به گفته آنها تفاوتها احتمال توطئه و همدستی را از بین برده و شباهتها به مبدا مشترک آنها گواهی میدهد.
انجیلها (مخصوصاً متی) تولد عیسی، زندگی، مرگ و رستاخیز او را برآورده شدن پیشگوییهای عهد عتیق میداند. از جملهٔ آنها تولد از باکره، گریز به مصر، عمانوئیل (اشعیا ۷:۱۴)، و بنده دردکش میباشند.
تبارنامه و خانواده
در دو انجیل متی و لوقا شجرهنامه عیسی آمدهاست. این دو شجرهنامه تفاوت های اساسی با هم دارند. و جالب این است که هر دو به جای اشاره به تبار مریم مادر مسیح، شجرهنامه یوسف نجار شوهر مریم که مردم او را پدر مسیح میدانستند را بیان کردهاند. هر دو تبارنامه نیاکان عیسی را به داوود پادشاه رسانده و از آنجا آن را به ابراهیم میرسانند. انجیل متی از پسر داوود به نام سلیمان آغاز کرده و از پادشاهان اسرائیل گذشته تا به آخرین پادشاه به نام جکونیاه میرسد (پس از جکونیاه بنی اسرائیل به تبعید در بابل میرود). تبارنامهٔ لوقا طولانی تر از متی بوده و تا آدم ابوالبشر ادامه یافته، افزون بر این نامهای بیشتری هم میان داوود و عیسی میآورد. در لوقا ۳:۲۱ نسب نامهٔ عیسی چنین آمدهاست:
یوسف پسر هالی، پسر متات، پسر لاوی، پسر ملکی، پسر ینا، پسر یوسف، پسر متاتیا، پسر آموس، پسر ناحوم، پسر حسلی، پسر نجی، پسر مات، پسر متاتیا، پسر شمعی، پسر یوسف، پسر یهودا، پسر یوحنا، پسر ریسا، پسر زروبابل، پسر سالتیئیل، پسر نیری، پسر ملکی، پسر ادی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر، پسر یوسی، پسر ایلعازر، پسر یوریم، پسر متات، پسر لاوی، پسر شمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم، پسر ملیا، پسر مینان، پسر متاتا، پسر ناتان، پسر داوود، پسر یسی، پسر عوبید، پسر بوعز، پسر شلمون، پسر نحشون، پسر عمیناداب، پسر ارام، پسر حصرون، پسر فارص، پسر یهودا، پسر یعقوب، پسر اسحق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور، پسر سروج، پسر رعو، پسر فالج، پسر عابر، پسر صالح، پسر قینان، پسر ارفکشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لمک، پسر متوشالح، پسر خنوخ، پسر یارد، پسر مهللئیل پسر قینان، پسر انوش، پسر شیث پسر آدم بود و آدم پیامبر خدا بود.
نویسندگان مسیحی در طول تاریخ نظریههای مختلفی جهت آشتی دو تبارنامه پیشنهاد کردهاند:
کهنترین نظریهٔ موجود در منابعی که به دست ما رسیده مربوط به افريکانوس (حدود سال ۲۰۰ میلادی) است. در توجیه اینکه چرا متی پدر یوسف را یعقوب قرار داده ولی لوقا آنها را هالی، افریکانوس پیشنهاد میدهد که یعقوب و هالی برادرانی از یک مادر ولی دو پدر مختلف بودند. یعقوب ازدواج کرده و صاحب یوسف میشود، ولی او فوت میکند و طبق رسم آن زمان برادرش با مادر یوسف ازدواج کرده و پدر خوانده (پدر قانونی) یوسف میشود. بر اساس این نظریه لوقا شجرهنامه را از طریق پدر خوانده (پدر قانونی) یوسف ادامه میدهد ولی متی از طریق پدر طبیعی او.
بر اساس نظریه دیگری که در دوران مدرن مکرر ذکر میشود، بر عکس متی از طریق پدر قانونی شجره نامه را دنبال کرده و لوقا از طرف پدر طبیعی
انیوس (سال ۱۴۹۰ میلادی)، مارتین لوتر، بنگل و برخی از محققین مسیحی پس از آنها این نظر را دنبال کردند که لوقا شجرهنامه مریم را داده ولی متی شجره نامه یوسف را.
ترتوليان و تعداد کمی محقق مسیحی بعدی بر عکس میگویند که لوقا شجره نامه یوسف را داده ولی متی شجره نامه مریم را.
مورخین آکادمیک معاصر عموماً بر این نظر توافق دارند که این شجره نامهها را نمیتوان با هم آشتی داد و آنها را «ساختهای الهیاتی» (theological constructs) در نظر میگیرند. به صورت مشخصتر، بعضی گفتهاند که متی میخواسته تولد عیسی را به عنوان تولد یک پادشاه مسیح-گونه بیان کند و بخاطر همین اجداد او را از طریق خط سلطنتی دنبال کرده و سلیمان را در آنها قرار داده، ولی لوقا اجداد عیسی را از طریق خط کاهنی دنبال کرده و لیوای را در آنها قرار میدهد.
یوسف شوهر مریم در داستان بچگی عیسی ظاهر میشود. ولی در ادامه زندگینامه عیسی نامی از او برده نمیشود.
کتابهای عهد جدید مانند متی، مرقس، و غلاطیان صحبت از اعضای خانواده عیسی کرده که شامل آنچه ممکن است خواهران و برادران عیسی بوده میباشد.
غسل تعمید
تعمید یکی از هفت آیین مقدس (هفتراز) است که کلیساها و مسیحیان آن را برگزار میکنند. این عمل از قواعد مقدس دینی بود که قبل از حضرت مسیح رواج داشت و توسط حضرت عیسی جزء فرایض قرار داده شد. تعمید عبارت است از یک نوع شستوشوی خاص که بر حسب نوشته قاموس کتاب مقدس، از وظایف کلیساست که باید در مورد پیروان خود انجام دهد; ولی، چگونگی این عمل از نظر کاتولیکها و پروتستانها متفاوت است، پروتستانها، آن را وسیله توفیق و سبب وقف در راه خدمت به خدا می دانند، اما کاتولیکها معتقدند که این شستشو، گناه موروثی را از انسان پاک میکند و شیطان را از وی دور میسازد و اگر طفلی بدون تعمید از دنیا برود روح شیطان در وجود او باقی میماند. تعمید برای اموات نیز مسئلهای است که به اعتقاد برخی مسیحیان انجام میشود و آگاهی فردی زنده به جای مردهای تعمید داده نشده، تعمید داده میشود.
دیدگاه ادیان
در اناجیل
طبق متن انجیل متی، زرتشتیان تولد عیسی را تشخیص داده و از پی آن به اورشلیم رفتند. در انجیل متی چنین آمدهاست: «و چون عیسی در ایّام هیرودیسِ پادشاه در بیتْ لَحِم یهودیه تولّد یافت، ناگاه زرتشتی چند از مشرق به اُورْشلیم آمده، گفتند: کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم؟» سپس به راهنمائی هیرودیس به بیت لحم راهی میشوند و «روانه شدند که ناگاه آن ستارهای که درمشرق دیده بودند، پیش روی ایشان میرفت تا فوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد. و چون ستاره را دیدند، بینهایت شاد و خوشحال گشتند و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کُنْدُر و مُّر به وی گذرانیدند.»
در انجیل یوحنا، عیسی به کلام(لوگوس،λογος) مجسم خدا تعریف شدهاست:
«در ازل کلمه بود.کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود. از ازل کلمه با خدا بود. همه چیز به وسیلهٔ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. حیات از او به وجود آمد و آن حیات نور آدمیان بود. نور در تاریکی میتابد و تاریکی هرگز بر آن چیره نشدهاست ...پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید. ما شکوه و جلالش را دیدیم ــ شکوه و جلالی شایستهٔ فرزند یگانهٔ پدر و پر از فیض و راستی.»
در الاهیات مسیحی
طبق تعالیم مسیحی، مسیح شخصیت دوم تثلیث اقدس و بعد حلولی یا درونباشندهٔ خداست. دکتر مهرداد فاتحی در این باره مینویسد: «این حلول، حلولی است در تاریخ. خدای مسیحیان در عین حال که بینهایت از همهٔ مخلوقات خود برتر و با همهٔ آنها متفاوت است، ولی با آنها بیگانه نیست. بلکه چون ذات او محبت است، عار ندارد به مخلوق خود نزدیک شود وحتی با او یگانه گردد. انجیل بیپروا و کاملاً بر خلاف انتظار انسان اعلام میدارد که خدا در یک شخصیت تاریخی یعنی عیسای ناصری حلول کرده است. خدا بشریت را به خود گرفته و در سیمای یک انسان به جهان ما قدم گذاشتهاست. مسیحیان به پیروی از انجیل، این بُعد دوم از وجود خدا را که در تاریخ حلول میکند، «پسر» میخوانند.»
او همچنین مینویسد:
خدا در بُعد دوم وجود خود یعنی «پسر» در تاریخ ظاهر شده تا پسران و دختران گمشدهٔ خود را جستجو کند. او برای رستگاری انسان رنج کشیده و بر روی صلیب جان دادهاست..
بر اساس تعالیم مسیحیت و کتاب مقدس، مسیح دارای الوهیت میباشد و با خدای پدر (شخصیت اول تثلیث اقدس) و روح القدس(شخصیت سوم تثلیث اقدس) همذات است.
در اسلام
به عقیده مسلمانان عیسی از پیامبران اولیالعزم و صاحب شریعت است. نام و داستان وی به کرّات در قرآن و احادیث اسلامی آمدهاست. مسلمانان برای عیسی معجزاتی قائلاند، از جمله سخنگفتن در گهواره در دفاع از مادر و نیز زندهکردن مردگان و شفای بیماران و کوران مادرزاد، و دمیدن حیات در گِلِ بیجان. با این حال قرآن عیسی را فقط بنده و فرستادهٔ خدا میشناسد و هرگونه اعتقاد به تثلیث یا تجسد خدا در عیسی در نزد مسلمانان شرک است. نظر مسلمانان پیرامون مرگ عیسی نیز با آنِ مسیحیان متفاوت است. طبق گفتهٔ قرآن این عیسی نبود که مصلوب شد، بلکه امر بر آنان مشتبه شد. به روایتی خدا صورت عیسی را بر یکی از دشمنان وی افکند و وی به جای عیسی مصلوب شد و در نهایت عیسی به آسمان عروج کرد و از نظر ها غایب شد. به اعتقاد مسلمانان شیعه عیسی در آخرالزمان همراه مهدی ظهور خواهد کرد. پشت مهدی نماز خواهد خواند و دجال یا ضد مسیح بر دست عیسی کشته خواهد شد.
عیسی ناصری از دیدگاه تاریخی
دانشوران از روشهای تاریخپژوهی برای بازسازی زندگانی عیسی بهره بردهاند. در طی دو قرن تصویر عیسی که توسط تاریخنگاران به دست آمده بسیار متفاوت با تصویر مرسومی است که از عیسی در انجیلها بدست میآید. محققان عیسی تاریخی موضوع تحقیق خود را از عیسی مسیح مسیحیان متمایز میسازند. محققین دیگری نیز می گویند که عیسی تنها در صورتی میتواند تغییراتی که شاهد آن هستیم را باعث شده باشد که عیسی ذکر شده در انجیلها صحیح باشد. منبع اولیه در مورد زندگی عیسی مسیح و تعالیم او انجیلها بخصوص انجیل مرقس، متی و لوقا است. به همراه انجیلها، هیچ گواه تاریخی از عیسی، چه در زمان حیاتش و چه تا سی سال پس از مرگش موجود نیست. اکثریت انجیل پژوهشان وجود تاریخی عیسی را قبول دارند. هرچند دیدگاه آنانی که وجود تاریخی عیسی را قبول ندارند نیز طرفدارانی دارد اما این تئوری بحث برانگیز بوده و نتوانسته بسیاری از دانشوران را متقاعد نماید.
در منابع رومی
کُرنِلیوس تاسیتوس (حدود ۱۲۵-۵۵ میلادی) در کتاب خود با عنوان «نوشتههای تاریخی» مینویسد:
«هیچیک از تَسَلیات انسانی، هیچیک از هدایای شاهزادگان، و نه هیچ قربانی که میشد به خدایان تقدیم کرد، نتوانست نِرون را از رنج رسوایی ناشی از شایعه دخالت او در آتشسوزی ویرانگر روم تسلی دهد. از اینرو، برای سرکوب این شایعه، او به دروغ افرادی را متهم ساخت که مسیحی خوانده میشدند و به خاطر خطاهای هولناکشان مورد نفرت بودند، و ایشان را با بدیعترین شکنجهها مجازات کرد. کریستوس(مسیح)، بنیانگذار این طریقت، به دست پُنطیوس پیلاطُس، فرماندار یهودیه در دورهٔ امپراتوری طیباریوس، اعدام گردیده بود. اما این خرافهٔ مرگبار که برای مدتی سرکوب شده بود، بار دیگر اشاعه یافت، نه تنها در یهودیه که محل آغاز این بدعت، بلکه در شهر روم نیز.»
مارا بارسراپیون (مارا بن سرافیون) فیلسوفی اهل سوریه در سال ۷۰ میلادی و احتمالاً پیرو مکتب رواقی مینویسد:
«چه نفعی عاید آتِنیان شد وقتی سُقراط را به مرگ سپردند؟ مگر نه اینکه قحطی و طاعون به عنوان مجازاتِ خطایشان بر آنان نازل شد؟ چه نفعی بردند مردان سامون که پیتاگوراس را سوزاندند؟ مگر نه اینکه در یک لحظه شن سرزمینشان را پوشاند؟ چه نفعی عاید یهودیان شد وقتی که پادشاه دانایشان را به قتل رساندند؟ مگر نه اینکه حکومتشان درست پس از آن از میان رفت؟ خدا به حَقْ انتقام این سه مرد دانا را گرفت: آتِنیان از گرسنگی هلاک شدند؛ شهرِ سامون را دریا پوشاند؛ یهودیان کاشانهشان ویران شد و از سرزمین خود رانده، در دنیا پراکنده شدهاند. اما سُقراط برای همیشه نَمُرد؛ او در تندیس هیرا زندگی میکند. آن پادشاه دانا نیز برای همیشه نَمُرد؛ او در تعالیمی که داد زندگی میکند.»
همچنین فِلهگون، تالوس و سویتونیوس نیز اشاراتی به عیسی داشتهاند.
در منابع یهودی
در تَلْمود بابِلی چنین میخوانیم:
«چنین تعلیم داده شدهاست: در شب عید فِصَح، یَشوع (تلفظ عبری نام عیسی) را به دار آویختند. و یک منادی برای مدت چهل روز در مقابل او میرفت و میگفت:
«او قرار است سنگسار شود، زیرا مرتکب جادوگری شده، اسرائیل را گمراه کردهاست. اگر کسی چیزی دارد که در دفاع از او بگوید، بیاید و شهادت خود را ارائه دهد.» اما چون چیزی به نفع او یافت نشد، او را در شب عید فِصَح به دار آویختند.»
گفته یوسفوس مورخ یهودی قرن یک:
«در این زمان، شخصی بود به نام عیسی. او انسانی بود دانا، «اگر درست باشد که او را انسان بنامیم»، چرا که او انجامدهندهٔ کارهای شگفتانگیز بود، معلم افرادی که حقیقت را با خرسندی میپذیرند. او بسیاری از یهودیان و غیریهودیان را به سوی خود جذب نمود. او مسیحای موعود بود؛ و وقتی پیلاطُس، به خواست رؤسا و بزرگان ما، او را محکوم به صلیب نمود، آنانی که او را از ابتدا دوست میداشتند، ترکش نگفتند. زیرا او در روز سوم خود را بر ایشان زنده ظاهر ساخت، همانطور که انبیای خدا این را وعده داده، هزار چیز شگفتانگیز دیگر را در مورد او پیشگویی کرده بودند و طایفهٔ مسیحیان که نام آنها را از او گرفتهاند، تا به امروز از میان نرفتهاند.»
محققین پیرامون این مطالب اتفاق نظر ندارند. چرا که یوسفوس مورخی یهودی بوده و نه مسیحی و نکاتی دربارهٔ عیسی گفته که از یکی یهودی دیندار بعید است. به نظر میرسد بخشهایی از این نوشته که به قیام مسیح اشاره میکنند، بعدها توسط مسیحیان به پاراگراف فوق اضافه شدهاند. با این حال اگر این عبارات را از متن حذف کنیم، از نوشتهٔ یوسِفوس کاملاً آشکار است که او عیسی را یک مرد دانا میدانسته که معجزه میکرده و تعالیم عمیقی میدادهاست.
نیایش
نیایش یا دُعا شکلی از رفتار دینی است که هدف از آن، جستن ارتباط با موجودیتی است که فرد نیایشگر او را به عنوان آفریدگار خود یا موجودی روحانی در نظر میگیرد. فرد نیایشگر در دعاهای خود معمولاً خواستهای را از مخاطب نیایش خود طلب میکند یا از مخاطب دعا، سپاسگزاری میکند. دعاها معمولاً با بیان کردن واژههایی به صورت شفاهی یا تداعی آن واژهها در ذهن انجام میگیرد و در برخی ادیان شکل رایجتر آن به صورت نیایشسرایی است.
نیایش میتواند به صورت فردی یا گروهی انجام شود. مخاطبان نیایش ممکن است ایزدها، ارواح، درگذشتگان، و حتی مفاهیم باشند. از انواع دعاها میتوان دعاهای درخواستی، التماسی، سپاسگزارانه، اعترافی، توبهگرانه، پرستشی و همدمخواهانه را نام برد.
افراد برای منظورهای گوناگونی دعا میکنند از جمله برای منفعت شخصی یا برای بهبود وضعیت فرد یا افراد دیگر. التماس از «ایزد» برای انجام کاری، اعتراف به «گناهان»، در میان گذاشتن اندیشهها با کسی که به عنوان آفریدگار در نظر گرفته میشود، ایجاد حس بودن با «ایزد» به منظور کم کردن از حس تنهایی، ارتباط جستن با افراد درگذشته یا همراهی با همدینان در سرودخوانیهای نیایشی یا نمازها میتوانند از دلایل نیایش باشند.
پژوهشهای علمی که برای بررسی تاثیرات احتمالی نیایش بر وضعیت روحی یا تندرستی افراد انجام شده نتیجه روشنی در بر نداشته و این پژوهشها نتایج متضادی را ارائه دادهاند.
واسطه فیض
واسطه فیض به معنی کسی یا چیزی است که خدا توسط آن فیض خود را به موجودات میرساند.
در اسلام نیازی به واسطه برای ارتباط با خدا نیست. شیعیان امام عصر را واسطهٔ فیض الهی میدانند. در فلسفهٔ اسلامی انسان کامل واسطهٔ فیض خداست.
براساس تعلیمات کلیسای کاتولیک، واسطههای فیضی که عیسی به کلیسا بخشیده بسیارند. از این جمله واسطهها میتوان به هفت آیین و سلسله مراتب کشیشها اشاره کرد. از مهمترین واسطههای فیض میتوان به هفت آیین، دعا و عبادت، و کارهای نیک اشاره کرد.
علم کلام
علم کَلام یا عقائد دانشی در محدوده دین اسلام است که به بحث پیرامون اصول اعتقادی و جهانبینی دینی بر مبنای استدلال عقلی و نقلی میپردازد و به شبهههایی که در این زمینه مطرح میشود، پاسخ میدهد. علم کلام از علوم اسلامی است که رویکرد های متفاوتی در آن وجود دارد. در برخی رویکردها بر کاربرد عقل و علم در مسائل اعتقادی تاکید می شود و در برخی رویکردهای دیگر جنبه نقلی و سمعی آن مورد تاکید قرار می گیرد. علم کلام معتقد به تحقیقی بودن باورهای اعتقادی است، نه تقلیدی بودن آنها.
این علم به پایههای اعتقادی در یک دین و مقابله و بحث با نظرات دیگر اندیشهها میپردازد. جُستارهایی مانند برهانهای اثبات وجود خدا، حدوث یا قدم جهان هستی، نبوت خاصه و نبوت عامه، عدل الهی، امامت، معاد و... در این رشته نظری بحث میشود. دانشمند علم کلام را «متکلم» مینامند. در آثار اسلامی، گاه از متألهین دیگر ادیان نیز به عنوان متکلم نامبرده شدهاست.
پیرامون واژه
لغتنامهٔ دهخدا دربارهٔ علت نامیده شدن این علم بدین نام، چنین آورده است:
این علم را برای آن علم کلام خوانند که اولین اختلاف در کلام اللّه را مطرح و مورد مباحثه قرار داده و از مخلوق و غیر مخلوق بودن آن صحبت بمیان آوردهاند. (از الانساب سمعانی).
در دایره المعارف فارسی مصاحب در وجه تسمیه کلام آمده است:"در اینجا تاثیر دو زبان یونانی و سریانی را نباید فراموش کرد،زیرا در زبان یونانی لوگوس هم به معنای کلمه و هم به معنای کلام می آید و نیز به معنای استدلال و در زبان سریانی واژه ملل(mallal) با مشتقات آن به معنای کلام و استدلال وارد شده.در زبان لاتین نیز واژه ثئولوژی(theology) به معنای بحث درباره خداوند است که احتمال میرود در دوران نهضت ترجمه وارد حوزه علوم اسلامی شده باشد."
تفاوت علم کلام با فلسفه
گرچه علم کلام و فلسفه الهی، هر دو بر مبنای استدلال عقلی(مسامحتا-مشترک لفظی است) استوار گردیدهاند، ولی تفاوتهایی میان آنها وجود دارد که به مهمترین آنها اشاره میشود:
تفاوت از جهت موضوع بحث، به این معنا که موضوع بحث در علم کلام، عقاید دینی است، ولی موضوع بحث در فلسفه، مطلق وجود از آن جهت که موجود است میباشد.
تفاوت از جهت روش، به این معنا که فیلسوف، بدون پیش فرض، به بحث و بررسی یافتههای عقلی پیرامون نظام هستی میپردازد، ولی متکلم، چهارچوب معینی را در زمینه عقاید و باورهای دینی در نظر میگیرد و تلاش میکند در پرتو عقل و نقل، اصول مورد نظر را به اثبات برساند.
تفاوت از جهت نوع دلایل، به این معنا که فیلسوف، تنها از دلایل عقلی بهره میجوید، ولی متکلم برای اثبات اصولی مانند اثبات وجود خدا و توحید و اثبات نبوت، از دلایل عقلی استفاده میکند، و در زمینه اثبات اصولی دیگر مانند امامت، معاد و غیره، هم از دلایل عقلی و هم از دلایل نقلی بهره مند میگردد.
متکلم
مُتَکَلِّمْ یا کلامشناس کسی است که با علم کلام و اصول آن، آشنا باشد.
لغتنامهٔ دهخدا در سرواژهٔ متکلم چنین آوردهاست:
عارف به علم کلام. (از اقرب الموارد). کسی را گویند که بعلم کلام و اصول آشنا باشد. این علم را برای آن علم کلام خوانند که اولین اختلاف در کلام اللّه را مطرح و مورد مباحثه قرارداده و از مخلوق و غیر مخلوق بودن آن صحبت بمیان آوردهاند. (از الانساب سمعانی). صاحبان علم کلام. و علم کلام علمی است که در آن مقدمات علم منقول را به دلایل عقلی ثابت کنند و دلایل رابه ادله عقلیه موجه سازند. اهل کلام. کلامی. آن که علم کلام داند. آن که توفیق میان فلسفه و دین خواهد. عالم بعلم کلام. دانای بعلم کلام. آن که فهم حقایق اشیاء خواهد به برهان با شرط مطابقت با دین. عالم به علم کلام. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که حقایق اشیاء را با برهان و انطباق با احکام شرع درک کند و بدیگران تعلیم دهد از طریق خطابه و جز آن.
مذاهب کلامی
مذاهب کلامی بسیاری در جهان اسلام مطرح شدهاست، ولی معروفترین آنها عبارتند از:
مکتب کلامی اصولیون ( شیعه )
مکتب کلامی اخباریان ( شیعه )
مکتب کلامی اهل حدیث ( شیعه)
مذهب کلامی اشاعره
مذهب کلامی معتزله
تاریخچه علم کلام در اسلام
مذهب کلامی امامیه، به زمان اهل بیت باز میگردد. این مکتب در عصر امام محمد باقر متولد سال ۵۷ هجری، و امام جعفر صادق، متولد سال ۸۳ هجری، به اوج خود رسید.
در قرن دوم هجری، برخی از مکاتب عقلی کلامی دیگر، مانند مکتب «معتزله» پدید آمدند. مکتب معتزلة، توسط «واصل بن عطاء»، متوفای سال ۱۳۱ هجری بنیانگذاری شد. او با حسن بصری معاصر بود و در مجالس درس او شرکت مینمود، ولی از شیوه فکری وی کناره گیری کرد و حوزه کلامی دیگری را تاسیس نمود و بدین جهت، مکتب او «معتزله» نامیده شد؛ در حالی که پیروان این نحله، خود را «اهل التوحید و العدل» مینامیدند.
در قرن سوم هجری، مکاتب فکری و کلامی دیگری نیز، مانند مکتب «طحاویة» توسط «احمد ابن محمد ابن سلامة الطحاوی»، متولد سال ۲۲۹ هجری در مصر، و مکتب «اشعریة» توسط «ابو الحسن علیّ ابن اسماعیل اشعری»، متولد سال ۲۶۰ یا ۲۷۰ هجری در منطقه بین النهرین، و مکتب «ماتریدیة» توسط «ابومنصور ماتریدی»، متوفای سال ۳۳۳ هجری در سمرقند بوجود آمدند.
مسجد
مسجد نیایشگاه و محل گردهمایی مسلمانان است. کعبه طبق آیه قران اولین مسجد روی زمین است. مسجد النبی با ورود محمد، پیامبر اسلام به مدینه در عربستان سعودی پایهگذاری شد.
مسجد در قرآن
در قرآن، مسجد به معنای اعم نیایشگاه خداوند به کار رفته است. مسجد الاقصی، که معبد یهودیان یا کنیسه بوده است و در زمان نزول قرآن کاربردی غیر از آن نداشته است، دو بار در قرآن از آن به عنوان مسجد نام برده شده است. همچنین در داستان اصحاب کهف نیز قرآن میگوید بر مزار آنان مسجدی بنا کردند. این مسجد بر اساس قول غالب مورخین با توجه به دین مرسوم آن روز کلیسا بوده ست. البته ممکن است کنیسه نیز بوده باشد. ولی با توجه به قبل تر بودن از اسلام نمیتواند به معنی مسجد مخصوص مسلمانان بوده باشد.
مسجد جامع
تفاوتهای موجود بین مسجد و مسجد جامع با ویژگیهای هرکدام به خوبی مشخص است شاخصههایی پایدار که در سراسر جهان اسلامی و در طول زمانی حدوداً هزار سال همچنان باقیمانده است. مسجد مکانی بوده صرفاً به جهت عبادت اما از آنجایی که در گذشته استفادههای دیگری هم از آن میشد نظیر قضاوت، نگهداری بیت المال، برپایی اجتماعات بزرگ، بزودی نماد قدرتمند اسلام شد و هم عرصههای دینی و هم قلمروهای دنیوی را در برگرفت، اما نتوانست پاسخگوی نیازهای مذکور باشد، ساخت مسجد جامع بعلت حفظ این دو جنبه بود. فقدان نهادها و بناهای رسمی عمومی نظیر تالار شهر و یا محاکم اسلامی، به نقش دووجهی مسجد جامع اهمیت بیشتری بخشید. این تمایز کارکردی، تفاوتی را در منزلت و مقصود مساجد منعکس ساخت و در دو واژه کاملاً مجزا رسمیت یافت، یعنی مسجد و جامع. علیرغم تمایز آشکار کارکردی بین مسجد و جامع، از لحاظ طرح تفاوتی بین این دو وجود ندارد. در واقع "جامع" عملاً ابعاد بزرگتر و تزئینات بیشتری را دارا میباشد.
معماری مسجد
مساجد در ابتدا بسیار ساده ساخته میشدندو معمولاً سقف حصیری داشتند. هنگامیکه اسلام در ایران استحکام یافت مساجد با گنبد ساخته شد گنبد بیشتر در معماری ایرانی نمود پیدا کرده است. قدیمی ترین نمونه مساجد با گنبد چارطاقی مربوط به مسجد الاقصی است که قبل از اسلام ساخته شده است. در ایران ساسانی بیشتر آتشکدهها بصورت چارطاقی و گنبد دار مدور بودند و همین سبک در ساخت مساجد ایران بکار گرفته شد و سپس مناره بر آن افزوده شد. بر اساس کتاب نقش پارسی بر احجار هند معماری چارطاقی و گنبد دار در حوزه تمدنی ایران شکل گرفته است. کاخ اردشیر فیروز آباد یکی از نمونههای این گونه معماری است در کشورهای شمال آفریقا مساجد فاقد گنبد است و بصورت یک منارهای ساخته میشود. مساجد قدیم تر در جهان عرب فاقد مناره هستند. مساجد در معماری ایران از سیر طراحی تکاملی برخوردارند.کاشی کاری سنتی از مهمترین عناصر تزئینی مساجد ایرانی است.
اما بخشهایی هستند که در بیشتر مساجد وجود دارند. هر چند ممکن است در مساجد مهمی مانند مسجد شیخ لطفالله اصفهان وجود نداشته باشند. بخشهای زیر در مساجد دیده میشوند:
سردر
آستانه
گنبد
بارو
گلدسته
صحن یا میانسرا
حرم
محراب
رواق
بارگاه
چلهخانه
حجره
شبستان
کتیبه
ستون
سرستون
طاق
خواجهنشین
آرامگاه
سنگ قبر
نورگیر مسجد
اطراف گنبدخانههای بناهای اسلامی و یا در ساقهٔ آنها نورگیرهای زیبایی وجود دارد که به علت شدت و ضعف نور، طرحهای بدیعی را به وجود آورده. این پنجرهها که معمولاً در بغل ایوانها نیز به وجود آمدهاند و اصطلاحاً به آنها پاچنگ میگویند، در اکثر مساجد قدیمی جزو عناصر همراه مساجد هستند. نورگیرها از مصالح کاشی معرق، سنگ، آجر، کاشی و چوب ساخته میشوند و دارای نقوش اسلیمی (خطوط برگرفته از پیچکهای گیاهی) یا هندسی هستند. جنس پنجرههای نورگیر در کشورهای هند و پاکستان از سنگ مرمر است.
در بعضی از مساجد قدیمی ایران نورگیرها از خشت خام هم دیده شدهاند که دارای نقوش اسلیمی هستند و به علت وجود چند نور در آنها، توجه همگان به آن معطوف میگردد. یکی از زیبا ترین پنجرههای نورگیر، پنجرههای مشبک چوبی مسجد جامع اصفهان است که با طرحهای متنوع گره سازی، عملکردی در پنجرهها و درهای ارسی دارند.امروزه بسیاری از ضریحهای امامزادههای ایران به صورت شبکههای چوبی و یا منبت کاری در آمدهاند از آثار جالب مراکز مذهبی اند.
در مسجد شیخ الطف الله نور کیفیتی ورای ماده پیدا نموده تا آن جا که نور از جداره شمال شرقی به جداره جنوب غربی تابیده و به محراب نقشی ورای ماده میدهد.همچنین نور از جدارههای طوقه گنبد عبور کرده و پیچ و تاب شبکهها را بر روی گنبد خانه انداخته و مانند این است که این نقوش با سبک بالی در حال رقصند.
سیالیت
سیالیت همان احساس تعلیق است که در معماری دوره اصفهانی به خوبی میتوان دید. از آنجا که سیال بودن باعث میشود بنا سبک تر به نظر رسد و به بیننده کمک میکند تا از عالم مادی به عالم معنوی رود. همانند گنبد خانههای مساجد که در گذر زمان کالبد سبک تری پیدا نمودهاند تا آنجا که علاوه بر کاهش جرز، بازشوهایی در بدنه و طوقه گنبد ایجاد شده و نور را به داخل فضا میکشاند و حس سیال بودن گنبد را به مخاطب ارمغان میدهد چرا که گنبد در زیر امواجهای نور قرار گرفته و حس تعلیق را به وجود میآورد، همانا که مصالح با پیوند نور آسمانی میشوند.
زرتشت:به شش فرشته بلند مرتبه زرتشتی امشاسپندان و به دسته دیگر که مقام پایین تری دارند، ایزد گفته میشود. ایزدان دو دستهاند، ایزدان مینوی و ایزدان دنیوی. تمامی فرشتگان مخلوق اهورامزدا هستند و هر امشاسپند مظهر یکی از صفاتهای او است.
یهودیت:در این دین، فرشتگان به منزله بندگان خدا هستند که دستور های او را در زمین اجرا میکنند. آنان مومنان را حمایت و کافران را تنبیه میکنند و وحی را به انسانها می رسانند. گاهی هم امکان دارد در زمین به شکل انسان ظاهر شوند.
مسیحیت:در انجیل، در موارد متعددی از فرشتگان صحبت شدهاست. فرشتگان پیش از انسان آفریده شدهاند، مرتبههایی دارند و محافظ انسان اند. درود فرستادن و به نوعی پرستش بعضی از فرشتگان مانند میکائیل در کلیساهای مسیحی رایج است و از سدهٔ چهارم میلادی، در سرزمینهای مسیحی نماز خانههایی برای میکائیل ساخته شدهاست.
اسلام:با اینکه فرشتگان (به تعبیر قرآنی "ملائک" جمع "ملائکه") موجوداتی غیر مادی اند به طور معمول با استفاده از تصویر و تمثیل از آنها یاد شدهاست. در قرآن کریم، فرشتگان با بالهای دوگانه، سه گانه یا چهار گانه معرفی شدهاند که حکایت از تواناییهای متعدد آنان دارد. فرشتگان جایگاه و کار معینی دارند و هیچ گاه از فرمان خدا سر باز نمیزنند و میتوانند با چهره انسان، بر پیامبران و برخی از اولیای الهی ظاهر شوند. آنان در زمانهای گوناگون به یاری مومنان میآیند و آنان را در حل مشکلات یاری میدهند و هنگامی که خداوند آدم را خلیفه خود در زمین گردانید تمامی فرشتگان به جز ابلیس بر او سجده کردند. ابلیس که خود از جنیان بود و با عبادات بسیار به این مقام معنوی رسیده بود، به دلیل تکبر و نافرمانی از بهشت رانده شد. به باور مسلمانان همواره دو فرشته همراه انسان اند که کارهای نیک و بد او را ثبت میکنند. فرشته ثبت کننده کارهای بد در شانه چپ و دیگری در شانه راست قرار دارد. به این دو فرشته در قرآن کرام الکاتبین گفته میشود که به معنی دو نویسنده بزرگوار است.
جبرئیل
جَبرَئیل، یکی از چهار فرشته مقرب و در ادیان ابراهیمی، رابط میان خداوند و پیامبران به شمار میآید. این نام تلفظهای دیگری چون جَبرائیل و جِبریل و گابریل نیز دارد. از جبرئیل به نامهای فرشته وحی، امین وحی، عقل اول، ناموس اکبر، روح اعظم، روح الامین، روح و ... نیز یاد میشود. حافظ او را سروش نامیده است.
در تاریخ یهودیت، مسیحیت و اسلام از نقش جبرئیل بسیار نقل شدهاست.
به باور پیروان این دینها، جبرئیل ابراهیم را از آتش نجات داد، موسی را در مبارزه با فرعون حمایت کرد، فرعونیان را در رود نیل مصر غرق کرد، به داوود ساختن زره آموخت، به دانیال نبی تعبیر رؤیا آموخت، زکریا را به زاده شدن یحیی و مریم را به زایش عیسی مژده داد، و قرآن را بر محمد نازل کرد.
بنا به گفته پیروان اسلام او گاهی به صورت واقعی خود و گاهی به شکل جوانی خوشرو به نام دحیه کلبی نزد محمد میآمد. او در شب معراج همسفر محمد بود و در منتهای معراج، در سدرةالمنتهی باز ماند و به محمد گفت دیگر اجازه ندارد که پیش رود، و محمد به تنهایی به معراج ادامه داد.
بنا بر بعضی روایات مسلمانان، جبرئیل پنجاه بار بر ابراهیم، چهارصد بار بر موسی، ده بار بر عیسی و بیست و چهار هزار بار بر محمد نازل شدهاست.
شیخ مفید در روایتی آوردهاست: «جبرئیل در میان فرشتگان به شکل مردی میان بالا، سپید پیشانی، سیه چشم، و دارای چهار بال سبز مرصع لؤلؤ است.»
و در حدیث دیگری او دارای ششصد بال مرصع به دُر است.
ریشهشناسی
نام وی در زبان عبری (גַּבְרִיאֵל) به معنای «مرد خدا» است. همچنین در لاتین جبرئیل «گابریل» (Gabriel)نامیده میشود.
جبرئیل در عهدین و یهودیت
نام جبرئیل یا جبراییل ۴ بار در عهد جدید و عهد قدیم آمده است که ۲ بار از آن در انجیل لوقا به عنوان مژدهآور تولد یحیی برای زکریا و مژدهآور تولد عیسی برای مریم آمده است و نام او ۲ بار دیگر در کتاب دانیال آمده است. در یهود جبرئیل را در درجهٔ دوم اهمیت میدانند و میکاییل را بر آن ترجیح دادهاند چرا که جبرئیل را نازلکنندهٔ بلا و فرمان قتال و جنگ میدانستند.
جبرئیل در قرآن
نام وی -به صورت جِبریل- و هم چنین القاب او از جمله روحالامین و روحالقدس چند بار در قرآن کریم آمده است و وظیفهٔ اصلی او رساندن وحی گفته شده است. در بعضی از سورههای قرآن همچون سوره آل عمران و مریم دربارهٔ مژدهٔ تولد عیسی و ظهور او بر مریم سخن گفته شده است. آیههای ۹۷ و ۹۸ سوره بقره دشمنی با او را هم ارز دشمنی با خدا میشمارد. شان نزول این آیات را بهانهجویی یکی از علمای یهود به نام ابن صوریا دانستهاند که دلیل ایمان نیاوردن خود را حامل وحی بودن جبرئیل برای محمد میداند.
پیامبر
پیامبر یا پیغامبر در ادیان ابراهیمی، به دریافتکننده و بیانکننده وحی گفته میشود. پیامبر عبارت فارسی جامعی است که تا حدودی با نبی در ادبیات قرآنی هماهنگ است با این تفاوت که نبی، حداقل شرایط پیامبری یعنی غیبآگاهی وحیانی را داراست.
دیدگاه اسلام
پیامبر در اسلام به معانی زیر است:
نبی: غیبآگاه در زمینه وحی
رسول: فرستنده
معانی متعدد دیگر: منذر، مبشر و ...
نبی اعم از رسول است. نبی پیک الهی و فرد دارای خبر مهم است که خواب می بیند و در خواب به او وحی می شود و همیشه ملزم به ابلاغ نیست ولی رسول پیک ویژه الهی است که ملک وحی بر او نازل می شود و او ملک را می بیند و با او سخن میگوید و مأمور به ابلاغ است. طبق حدیثی ۳۱۳ نفر از انبیای الهی رسول بودند. و طبق قرآن ۵ نفر از رسولان برتر (اولوالعزم) هستند.
پیامبر در قرآن
قرآن دراینباره میگوید: «ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم: خدایی جز من نیست. پس تنها مرا بپرستید.» (انبیا، آیه ۲۵)
پیامبران نیز مانند دیگران بشرند، زندگی میکنند و میمیرند و تفاوت در این است که به آنها وحی میشود. قرآن در این باره میگوید: «بگو جز این نیست که من هم انسانی مثل شما هستم، که به من وحی میشود.» (کهف، آیه ۱۱۰).
دیدگاه مسیحیت و یهودیت
در کتاب مقدس از دو لفظ نبی (navi، נְבִיא) و رائی (ro'eh، ראה) برای پیامبر یا رسول استفاده شدهاست. مورد استفاده رائی به گذشتههای دور بر میگردد که اطلاع دقیقی از آن در دست نیست.
در دیدگاه مسیحیان و یهودیان، «پیامبر» یا «رسول» به اشخاصی گفته میشود که توسط خداوند انتخاب میشوند تا پیامی تازه از خداوند را به نوع بشر منتقل سازند.
در معنای مذکور، به اعتقاد مسیحیان و یهودیان و بر اساس کتاب مقدس(مجموعه عهد عتیق و عهد جدید{انجیل})، تنها یک پیامبر وجود داشت و او «موسی» بود که شریعت یهود را که شامل ده فرمان یا دستور اصلی و دستورات جزئی دیگری است، برای قوم بنی اسرائیل آورد.
سایر شخصیتهای اصلی کتاب مقدس که پس از موسی میآیند و به نام نبی - مرد مقدس شناخته میشوند (به استثنای عیسی مسیح)؛ حامل یا رساننده پیغام جدیدی نیستند و تنها برای گسترش و زنده نگاه داشتن دستورات خداوند در ده فرمان انتخاب میشدند.
به علاوه بر اساس کتاب مقدس، به جز موسی که کتاب آسمانی تورات از اوست؛ سایر کتب «عهد عتیق» که پس از موسی نگاشته شده اند، حاوی آیین جدیدی نیستند. همچنین، هر چند این کتب چه به دست نبی و چه به دست کاتبین نوشته شده باشند، با هدایت روح القدس به نگارش درآمدهاند، اما بر خلاف «تورات»، «کتاب آسمانی» محسوب نمیگردند.
زندگی انبیای اولیه پیش از موسی نیز در کتاب «تورات» مکتوب میباشد. موسی و انبیای پس از او اکثراً دارای معجزههایی نیز بودند که نشانه برگزیدگی آنها محسوب میشد، اما انبیای پیش از او - نظیر ابراهیم و نوح - معجزهای نداشته اند.
پیامبران و انبیا در دیدگاه کتاب مقدس، کاملاً مانند افراد عادی هستند:
گناه میکنند، مرتکب اشتباه هایی میشوند، و مانند مردم معمولی زندگی میکنند و تنها ویژگی ای که آنهارا برتر میسازد، انتخاب آنها از سوی خداوند است.
در دیدگاه کتاب مقدس، ابراهیم نبی بودهاست. اما برخی معتقدند «ابراهیم»، «اسحاق»، «نوح» و کلیه شخصیتهای پیش از موسی، نبی یا پیامبر نیستند. و این افراد را به نام «مرد خدا» یا «خادم خداوند» می شناسند.
در اعتقاد یهودیان ملاکی، و در اعتقاد مسیحیان «یحیی» آخرین نبی بوده اند.
طبق اعتقاد مسیحیان و کتاب «عهد جدید»(انجیل)، پس از آن خداوند طبق وعدهای که داده بود، خود در قالب بشریِ «عیسی مسیح» به زمین آمد تا در ارتباط خویش با انسان، با نوع بشر پیمان جدید(عهد جدید)ی ببندد. نشانه این پیمان مرگ «عیسی مسیح» بر صلیب و زنده شدن دوباره او در روز سوم پس از مرگش بود.
یهودیان «عیسی» را نه نبی میدانند و نه پیامبر و نه مسیح. در اعتقاد آنها مسیح موعود(ماشیح که در کتاب مقدس- بخش عهد عتیق وعده داده شده) هنوز نیامدهاست.
دیدگاه بهائیت
در ديدگاه بهائيان، پیامبران یا فرستادگان خداوند اصطلاحا مظهر ظهور نامیده میشوند. ظهور یعنی ظاهر ساختن و نشان دادن چیزی که از قبل معلوم نبودهاست. مظاهر ظهور الهی افرادی هستند که کلمات خدا را برای بشر ظاهر و عیان مینمایند. طبق اصول اعتقادات بهائی، مظهر ظهور، تجلّیگاه کامل اسماء و صفات الهی است. بهائیان این اصل را این گونه توضیح میدهند که اگر خداوند را همانند خورشید در نظر بگیریم، مظهر ظهور همانند آینهای پاک و صیقلی است که تصویر و پرتوهای خورشید را به بهترین نحو منعکس میسازد. امّا این بدین معنا نیست که خداوند از مقام خود در آینه تنزّل نمودهاست، بلکه فقط رحمت و فیض او و صفات و اسماء او در آن آینه تجلّی مینماید. مظهر ظهور الهی معصوم است و عصمت او ذاتی است.
بهائیان بر این باورند که خدا در هر زمانی بنا بر اقتضای زمان و مکان، فردی را برای پیامبری بر روی زمین انتخاب مینماید. همچنین، نیاز بشر به مظهر ظهور هیچگاه از بین نمیرود، زیرا انسان همواره به مربّی و راهنمائی نیازمند است تا او را به سمت کمال هدایت نماید. این مربّی باید بر تمام جنبههای زندگی انسان آگاه و در این مورد بصیرتی روشن داشتهباشد. از نظر بهائیان، فقط مظهر ظهور است که چنین بصیرت و قوّهای را داراست.
وحی
وحی در لغت به هر نوع القای آگاهی نظیر اشاره، آواز، الهام، رؤیا، وسوسه، کتابت و... اطلاق میگردد. مخفیانه بودن و سرعت نیز در بعضی از استعمالات وحی لحاظ گشتهاست.
در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی، وحی ارتباطی معنوی است که برای پیامبران الهی، جهت دریافت پیام آسمانی از راه اتصال به غیب برقرار میشود. پیامبر، گیرندهای است که پیام را بهواسطه همین ارتباط و اتصال (وحی) از مرکز فرستنده آن دریافت میکند.
وحی بر رسولان و پیامبران به دو گونهاست:
القا در قلب، یعنی شیوه الهام یا رویای صادقه.
سخن گفتن از آن سوی حجاب الهی با فرستادن جبرئیل.
وحی در قرآن
وحی در هنگام نبرد از جبرئیل فرشته به محمد پیامبر.
واژه وحی در قرآن به معناهای زیر به کار رفتهاست:
الهام فطری به انسان، همانند الهام به مادر موسی که فرزندش را به رود نیل بیندازد.(سوره قصص، آیه ۷)
الهام غریزی به حیوانات، همانند الهام به زنبور عسل (سوره نحل، آیه ۶۸)
فرمان به جمادات، همانند فرمان دادن به زمین در آستانه روز قیامت (سوره زلزال، آیه ۵)
وسوسه شیطانی (سوره انعام، آیه ۱۱۲)
اشاره سریع، (سوره مریم، آیه ۱۱)
خبردادن و آگاهیدن (سوره آل عمران، آیه ۴۴)
رویا؛ همانند رویای ابراهیم درباره ذبح فرزندش.
تشریعی؛این قسمت از وحی مخصوص پیامبران است.
ابراهیم
اِبراهیم نیای اصلی تمام دینهای ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام (که همه تک خدایی هستند) است. این سه دین او را به طریق زیر نیا میشمرند: یهودیت و مسیحیت از طریق اسحاق (پسر دوم ابراهیم از سارا) و اسلام از طریق اسماعیل (پسر اول ابراهیم از هاجر). از روی این باور به این سه دین، دینهای ابراهیمی هم گفته میشود. داستان ابراهیم در کتاب پیدایش از عهد عتیق و نیز در قرآن نقل شده است.
دیدگاه مسیحی و یهودی
بخش مهمی از کتاب پیدایش در عهد عتیق به ابراهیم اختصاص دارد. این بخشها در پیدایش ۱۱:۲۶ تا ۲۵:۱۰ به شرح زیر وجود دارد. نام ابراهیم در کتاب مقدس ابرام(عبری : אַבְרָם) ذکر شده است. در 99 سالگی ابراهیم نام او در کتاب مقدس از ابرام به ابراهام(عبری : אַבְרָהָם) تغییر میابد. از این رو در بخش اول داستان از ابرام و در بخش دوم از ابراهام نام برده میشود. نام همسر او نیز در بخش اول سارای و در بخش دوم سارا یا ساره است.
ریشه ابرام
تارح دهمین نسل نوح اَبرام را به دنیا آورد. ابرام دارای دو برادر به نامهای ناحور و هاران بود. هاران پدر لوط شد. هاران در شهر محل تولد خود اور کلدان از دنیا رفت. ابرام با سارای ازدواج کرد ولیکن سارای عقیم بود. تارح با ابرام، سارای و لوط به سرزمین کنعان رفتند و در محلی به نام حران ساکن شدند و تارح در ۲۰۵ سالگی از دنیا رفت (پیدایش ۱۱:۲۷ تا ۳۲).
خدا به ابرام ظاهر شد و به او گفت که از شهر خود خارج شود. بعد از اینکه او در حران که پدر او تارح در آنجا مرده بود ساکن شد خدا به او گفت که کشور خود و خانه پدر خود را ترک کرده و به سمت زمینی رود که خدا او را به قومی بزرگ تبدیل کند، او را بیامرزد، او را بزرگ کند، کسانی که او را بیامرزند بیامرزد و کسانی که او را لعن کنند نفرین کند (پیدایش ۱۲:۱ تا ۱۲:۳). بعد از دستور خدا، در سن ۷۵ سالگی ابرام به همراه همسر خود سارای، برادرزاده خود لوط و اموال و افرادی که به دست آورده بود به سمت سرزمین کنعان در شکیم (نابلوس امروزی) حرکت کرد.
ابرام و سارای
در سرزمین کنعان قحطی شدیدی آمد. ابراهیم به همراه همسر خود و لوط و بقیه افرادش به سمت سرزمین مصر رفتند. در راه ابراهیم به سارای گفت که وانمود کند خواهر و نه همسر اوست تا مصریان او را برای رسیدن به همسرش نکشند (پیدایش ۱۲:۱۰ تا ۱۳). وقتی به مصر رسیدند شاهزادگان فرعون، زیبایی سارای را به فرعون خبر دادند و او را به قصر فرعون بردند. به ابرام نیز چیزهایی مانند «گاو، الاغ، خدمتکار مرد و زن، الاغ ماده و شتر» داده شد. ولیکن خدا به فرعون و افراد او بلاهای سختی فرستاد. (پیدایش ۱۲:۱۴ تا ۱۷). بعد از اینکه فرعون فهمید که سارای همسر ابرام و نه خواهر او است دیگر نخواست که سارای در قصر او باشد. او دستور داد که ابرام و افرادش مصر را ترک کنند و تمام چیزهای خود را نیز با خود ببرند (پیدایش ۱۲:۱۸ تا ۲۰).
جدا شدن ابرام و لوط
بعد از اینکه ابرام و لوط به بیتئیل و عای بازگشتند تعداد گله آنها زیاد شده بود. این برای آنها مشکلاتی ایجاد کرد و ابرام پیشنهاد کرد که لوط در مکانی جدا مستقر شود تا بین برادران اختلافی پیش نیاید. لوط تصمیم گرفت به شرق و اردن رود که زمین آب مناسبی داشت و او به سرزمین سُدوم وارد شد. ابرام به جنوب به سمت حبرون (الخلیل امروزی) رفت و در دره ممری ساکن شد و در آنجا مکانی برای عبادت خدا ساخت (پیدایش ۱۳:۱ تا ۱۸).
عهد با خدا
پیام خدا در خوابی به ابرام ظاهر شد و در آن به او وعده داده شد که نسل او مانند ستارگان بیشمار میشود. ابرام جشنی گرفت و خدا درباره زندانی شدن فرزندان او در مصر وعده داد. خدا به ابرام «سرزمینهای قینیان و قَنِّزیان و قَدْمونیان و حِتّیان و فَرِزیان و رَفائِیان و اَمُوریان و کنعانیان و جرجاشیان و یبوسیان» را وعده داد. (پیدایش ۱۵:۱۹ و ۱۵:۲۰)
ابرام و هاجر
ابرام و سارای در فکر بودند که چگونه قرار است او پدر بسیاری ملتها شود در صورتی که بعد از ۱۰ سال زندگی در کنعان هنوز هیچ فرزندی ندارد. سارای خدمتکار خود هاجر مصری را به ابرام داد تا با او بخوابد و از او بچهدار شود. این اتفاق بعدها در روابط سارای و هاجر تأثیر زیادی گذاشت (پیدایش ۱۶:۱ تا ۶).
هاجر با سارای دچار اختلاف شد و به سمت شور فرار کرد. در راه فرشته خدا بر او ظاهر شد و به او گفت که به سمت سارای بازگردد زیرا او فرزندی خواهد آورد «که مانند الاغی وحشی خواهد بود، دست او در جنگ با همه و دست همه در جنگ با او خواهد بود و او بر تمامی همقبیلههای خود برتری خواهد داشت». فرشته به او گفت که پسر خود را اشماعیل (ترکیب اشمع و یل به معنی خدا او را شنید یا خدا او را نام نهاد) نام دهد. هاجر بعد از این اتفاق خدا را «اَنْتَایلرُئی» خطاب کرد که به معنی این است که چشمان او باز شد بعد از اینکه خدا او را دید. بعد از این روز چاه آبی که این اتفاق در آنجا افتاد بِئَرلَحَیرُئی نام گرفت. او سپس دستور خدا را اجرا کرد و به ابرام بازگشت تا از او فرزندی به دنیا آورد. ابرام در این زمان ۸۶ سال داشت که اسماعیل به دنیا آمد. (پیدایش ۱۶:۷ تا ۱۶).
ابراهیم و ساره
در سِفر پیدایش باب ۱۷ عهد خدا با ابرام که ۱۳ سال قبل آغاز شده بود تکمیل میشود. در این زمان ابرام ۹۹ سال دارد و خدا نام او را از «ابرام»(عبری : אַבְרָם) به «ابراهام»(عبری : אַבְרָהָם) به معنی پدر بسیاری از مردم تغییر میدهد «و نام تو بعد از این ابرام خوانده نشود بلکه نام تو ابراهام خواهد بود، زیرا که تو را پدر امتهای بسیار گردانیدم.» پیدایش ۱۷:۵). در این زمان خدا به ابراهام دستور داد که دستور خدا را انجام دهد زیرا خدا به زودی فرزندی از همسر او سارای به وی خواهد داد. خدا به او گفت که تمامی مردان همراه او باید ختنه شوند و اگر ختنه نشوند عهد خدا با آنها نخواهد بود. خدا نام سارای را به ساره تغییر میدهد و او را میآمرزد. بعد از این دستور ابراهیم بلافاصله تمام مردان همراه خود را از جمله پسر خود اسماعیل را ختنه میکند (پیدایش ۱۷:۱ تا ۲۷).
سه فرشته ملاقات کننده ابراهیم
بعد از این اتفاق در میانه یک روز ابراهیم در چادر خود در ممری نشسته بود. او به دور نگاه کرد که سه مرد را در هالهای الهی دید. او به سمت آنها رفته و تعظیم کرد و به آنها خوشآمد گفت. ابراهیم به درون چادر خود رفت و به ساره دستور داد تا کیک درست کند و به خدمتکار خود گفت که گوسالهای را آماده کند. او سفرهای برای آنها زیر درخت پهن کرد و سه مرد به خوردن مشغول شدند (پیدایش ۱۸:۱ تا ۸).
یکی از این مردها به ابراهیم گفت که در زمان بازگشت او به نزد ابراهیم در سال آینده او پسری از ساره خواهد داشت. ساره این را شنید و خندید زیرا فکر بچهدار شدن در سن او برایش خندهدار بود. مردها از ابراهیم دلیل خنده ساره را پرسیدند و در جواب به او گفتند که برای خدا هیچ کاری مشکل نیست. ساره که ترسیده بود خندیدن را انکار کرد.
درخواست ابراهیم از خدا
بعد از غذا خوردن سه مرد بلند شدند. آنها از دور دست به شهرهای سدوم و عموره نگاه کردند زیرا در این شهرها گناه بسیار زیاد بود و خدا قصد عذاب آنها را داشت. به دلیل اینکه برادرزاده ابراهیم، لوط در سدوم و عموره زندگی میکرد خدا تصمیم خود به عذاب این شهرها را به او آشکار کرد. در این زمان دو مرد به سمت سدوم حرکت کردند. ابراهیم از خدا درخواست کرد که اگر در این شهر ده مرد صالح باشند آنها را عذاب نکند. خدا گفت اگر در این شهر ۱۰ مرد صالح باشند آنها را عذاب نخواهد کرد (پیدایش ۱۸:۱۷ تا ۳۳).
بعد از اینکه دو مرد به سدوم رسیدند قصد داشتند در میدان اصلی شهر بخوابند. ولیکن لوط به نزد آنها رفت و اصرار کرد که شب را در منزل او بمانند. گروهی از مردان بیرون خانه لوط جمع شدند و درخواست کردند که آن دو را بیرون آورد تا بتوانند آنها را «بشناسند». (در ادبیات کتاب مقدس منظور از شناختن برقراری ارتباط جنسی است.) ولیکن لوط این را رد کرد و به آنها گفت که با دو دختر باکره او باشند. آنها این را رد کرده و تلاش کردند که در خانه او را بشکنند تا به مردان دسترسی یابند. در این زمان سرنوشت آنها قطعی شد (پیدایش ۱۹:۱۲ و ۱۳).
صبح روز بعد ابراهیم بیدار شد و از دور دست به سمت سدوم و عموره نگاه کرد. او از دور دود بسیاری زیادی که مانند دود شعله بود دید و فهمید که در آن شهرها حتی ۱۰ مرد صالح نیز وجود نداشته است (پیدایش ۱۸:۳۲).
تولد اسحاق
سارا از بی فرزندی رنج می برد. برای ابراهیم ندا آمد که صاحب فرزندی خواهی شد. (پیدایش ۱۸:۱۴) ابراهیم تعجب کرد و پرسید در این سن که من و سارا داریم، چگونه باردار میشویم؟ چند سال پس از تولد اسماعیل، خداوند اسحاق را به ابراهیم و سارا داد. (پیدایش ۲۱:۲) نام او را به این سبب اسحاق قرار دادند که سارا در زمان شنیدن وعده فرزنددار شدن خندیده بود و اسحاق به عبری به معنی خندیدن است.
قربانی کردن اسحاق
خدا به ابراهیم دستور داد که پسر خود اسحاق را در سرزمین موریا قربانی کند. ابراهیم سه روز راه رفت تا به زمینی که خدا دستور قربانی داده بود رسید. او به خدمتکاران دستور داد پایین بمانند و خود به همراه اسحاق به بالای کوه رفت. در زمانی که ابراهیم نزدیک بود پسر خود را قربانی کند فرشته خدا بر او پدیدار شد و به او قوچی داد تا بجای پسرش قربانی کند. به دلیل تسلیم شدنش در برابر امر خدا، دوباره وعده الهی نسبت به او تایید شد. بعد از این اتفاق ابراهیم به بِئَر شَبَع رفت (پیدایش ۲۲:۱ تا ۱۹).
سالهای پایانی
سارا در سن ۱۲۷ سالگی مرد و ابراهیم او را در غار ابراهیمی دفن کرد. بعد از مرگ سارا، ابراهیم همسر دیگری به نام قطوره گرفت و از او شش پسر به دنیا آمد: زمران، یقشان، مَدان، مِدیان، یشباق و شوحا.
وفات
ابراهیم ۱۷۵ سال زندگی کرد و در سن پیری وفات یافت. دو پسر او اسماعیل و اسحاق او را در غار مکفیله در صحرای عفرون بن صوحارحتی دفن کردند
دیدگاه اسلامی
ابراهیم یکی از مهمترین پیامبران در قرآن است. در قرآن سورهای به نام او وجود دارد و نام او در بسیاری از سوره ها ذکر شده است. در قرآن تسلیم شدن ابراهیم در برابر امر خدا نمونهای از مؤمن کامل است. بر اساس قرآن (بقره ۱۲۴ تا ۱۳۴) ابراهیم خانه کعبه را به همراه پسر خود اسماعیل بنا کرد. قرآن در آیه ۱۲۵ سوره نساء، ابراهیم را «خلیل الله» (یعنی دوست خدا) خوانده است.
در قرآن
نحوه به دنیا آمدن ابراهیم در قرآن به طور کامل نیامده اما در دیگر کتابهای اسلامی ولادت ابراهیم آمده است. اولین داستان مربوط به ابراهیم در قرآن، تلاش او برای متقاعد کردن پدرش به ترک بتپرستی است. ابراهیم به پدر خود گفت که او از طرف خدا پیامی دریافت کرده است و او نباید اشیایی را که نمیتوانند ببینند و بشنوند بپرستد. نام پدر ابراهیم در قرآن "آزر" ذکر شده است اما نام پدر ابراهیم در عهد عتیق تارح (تارخ) آمده است.
"وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ" و یاد کن هنگامی را که ابراهیم به پدر خود آزر گفت آیا بتان را خدایان خود میگیری من همانا تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری میبینم - سوره انعام آیه ۷۴
او به پدرش گفت که اعتقاد به خدا به او در این دنیا و دنیای پس از آن پاداش زیادی خواهد داد. ابراهیم پدر خود را از عذاب شدیدی که خدا برای کافران آماده کرده است برحذر داشت. ولیکن پدر او حرف او را رد کرد و او را تهدید به سنگسار شدن کرد. ابراهیم برای پدر خود از خدا تقاضای بخشش کرد. بعد از اینکه مشخص شد که پدر او موحد نمیشود او از پدر خود فاصله گرفت.
در آتش
قرآن مشخصاً مردم زمان ابراهیم را بتپرست میخواند. ابراهیم تصمیم گرفت که به مردم درسی بدهد. او تمامی بتها را شکست و تنها بت بزرگ را باقی گذاشت. بعد از بازگشت مردم از یکدیگر پرسیدند که چه شده است تا اینکه بعضی یاد آوردند که جوانی به نام ابراهیم از بتها بد میگفت. بعد از اینکه ابراهیم حاضر شد، مردم از او سؤال کردند که با بتها چه کرده است و او پاسخ داد که چرا از بت بزرگ نمیپرسند. مردم پاسخ دادند که این بت قابلیت شنیدن و حرف زدن ندارد و ابراهیم گفت که پس چرا او را پرستش میکنید. مردم که شرمسار شده بودند تصمیم گرفتند او را به درون آتش بیندازند. خدا به آتش دستور داد سرد شود و برای او بیخطر گردد. ابراهیم آسیب ندید ولیکن مردم همچنان به اذیت او ادامه دادند. قرآن اشاره میکند که آنها خسران بزرگتر را به دست آوردند.
بحث با حاکم ظالم
بعد از این اتفاق ابراهیم با حاکمی ظالم که خود را خدا میدانست بحث کرد. ابراهیم به پادشاه غلط بودن کارهایش را نشان داد ولیکن او همچنان پیام ابراهیم را رد کرد. ابراهیم سپس این سرزمین را به همراه لوط و بقیه افراد خود ترک کرد و به سمت ارض مقدس رفت. ابراهیم از همسر دوم خود پسری به نام اسماعیل دارا شد. لوط توسط خدا پیامبر شد و از ابراهیم جدا شد و به سمت شهرهای فاسد رفت.
قربانی کردن اسماعیل
خدا به ابراهیم دستور داد اسماعیل خود را قربانی کند. این امتحانی بسیار بزرگ برای او بود که خدا از او خواست تنها پسر خود را قربانی کند. وقتی ابراهیم به پسر خود این امتحان را گفت او آن را با خرسندی قبول کرد. این به ابراهیم نشان داد که پسرش نیز کاملاً تسلیم امر خداست. ابراهیم پسر خود را خواباند و در حالی که میخواست او را قربانی کند خدا به او گفت که از امتحان الهی موفقیتآمیز بیرون آمده است. نام این پسر در قرآن نیامده است ولیکن بر اساس آیات قبلی و بعدی مسلمانان او را اسماعیل میدانند زیرا در آیات پس از آن مسأله تولد اسحاق مطرح میشود.
وعده نوهدار شدن
اسماعیل پیامبر شد و به سرزمین اعراب رفت. خداوند به ابراهیم اسحاق را عطا کرد و او نیز مانند اسماعیل پیامبر شد. دو فرشته عذاب قوم لوط به سمت ابراهیم رفتند و ابراهیم برای آنان غذا تهیه کرد. دو فرشته به او گفتند که او دارای نوهای به نام یعقوب خواهد شد. سارا گفت که چگونه ممکن است که او فرزندی داشته باشد در حالی که او و همسرش بسیار سالمند هستند. فرشتگان گفتند که برای خدا هر چیزی آسان است.
ساختن کعبه
ابراهیم دستور یافت که خانه کعبه را در مکه به همراه پسر خود اسماعیل بنا کند. خدا با ابراهیم و اسماعیل عهد کرد که خدا خانه کعبه را پاکیزه میکند و آن را به صورت مکان پرستش قرار میدهد. ابراهیم دعا کرد که خدا شهر مکه را شهری مقدس کند و آنرا امن نگه دارد و به مردم مؤمن آن روزی بدهد. خدا به او گفت که به مؤمنین آن شهر پاداش داده و مردم کافر آن شهر را مجازات خواهد کرد. ابراهیم سالهای پایانی عمر خود را با نوه خود یعقوب گذراند ولیکن به پسر خود اسماعیل نیز در مکه سر میزد.
آیات مرتبط از قرآن
صفات ابراهیم ۲:۱۲۴، ۱۱:۷۵-۱۲۳، ۱۶:۱۲۰.
دین ابراهیم ۲:۱۳۰، ۴:۱۲۵، ۶:۸۳-۴، ۶:۱۶۱، ۹:۱۱۴، ۱۱:۷۴، ۱۲:۶، ۱۶:۱۲۰، ۱۹:۴۱، ۱۹:۴۷، ۲۱:۵۱، ۲۶:۸۳-۵، ۲۹:۲۷، ۳۷:۸۴، ۳۷:۸۸، ۳۷:۱۰۴، ۳۷:۱۰۹-۱۱۱، ۳۷:۱۱۳، ۳۸:۴۵-۴۷، ۴۳:۲۸، ۵۳:۳۷، ۵۷:۲۶، ۶۰:۴.
آزمایش ابراهیم توسط خدا ۲:۱۲۴ و ۳۷:۱۰۲.
دعوت ابراهیم به توحید ۲:۱۳۰–۲۳۱، ۲:۱۳۵–۱۳۶، ۲:۱۴۰، ۳:۶۷–۶۸، ۳:۸۴، ۳:۹۵، ۴:۱۲۵، ۴:۱۶۳، ۶:۷۴، ۶:۷۶–۸۱، ۶:۸۳، ۶:۱۶۱، ۱۴:۳۵–۳۷، ۱۴:۴۰، ۲۱:۵۲، ۲۱:۵۴، ۲۱:۵۶–۵۷، ۲۱:۶۷، ۲۲:۲۶، ۲۲:۷۸، ۲۶:۶۹–۷۳، ۲۶:۷۵، ۲۶:۷۸–۸۰، ۲۶:۸۷، ۲۹:۱۶–۱۷، ۲۹:۲۵، ۳۷:۸۳، ۳۷:۸۵–۸۷٬۳۷:۸۹، ۳۷:۹۱، ۳۷:۹۲، ۳۷:۹۳، ۳۷:۹۴–۹۶، ۴۳:۲۶–۲۸، ۶۰:۴
ساخت کعبه ۲:۱۲۷
حج ابراهیم ۲:۱۲۸، ۲۲:۲۷
خلیلالله ۴:۱۲۵
خشم خدا بر قوم ابراهیم ۹:۷۰
مهاجرت به سیام ۲۱:۷۱، ۲۹:۲۶.
ابراهیم، هاجر و اسماعیل ۱۴:۳۷، ۳۷:۱۰۱.
زنده شدن مردگان ۲:۲۶۰
بحث با نمرود ۲:۲۵۸
ابراهیم و پدرش ۶:۷۴، ۱۹:۴۲–۴۵، ۲۱:۵۲، ۲۶:۷۰، ۳۷:۸۵، ۴۳:۲۶، ۶:۷۴، ۲۶:۷۱، ۱۴:۴۱، ۱۹:۴۷، ۶۰:۴، ۲۱:۶۲–۶۳، ۲۱:۶۵–۶۶، ۱۹:۴۸–۴۹، ۲۹:۲۶، ۳۷:۹۹، ۴۳:۲۶، ۶۰:۴،۲۱:۵۷–۵۸، ۲۱:۶۰، ۳۷:۹۳،۲۱:۶۸، ۲۹:۲۴، ۳۷:۹۷، ۲۱:۶۹–۷۰، ۲۹:۲۴، ۳۷:۹۸
تولد اسحاق و مژده یعقوب ۶:۸۴، ۱۱:۶۹، ۱۱:۷۱–۷۲، ۱۴:۳۹، ۱۵:۵۳، ۱۵:۵۴–۵۵، ۲۱:۷۲، ۲۹:۲۷، ۳۷:۱۱۲، ۵۱:۲۸–۳۰
قربانی کردن فرزند ۳۷:۱۰۲–۱۰۳
مراسم حج
مسلمانان اعتقاد دارند که بخشی از مراسم حج تلاش هاجر را برای پیداکردن آب برای فرزند خود اسماعیل یادآوری میکند. هاجر در آن هنگام که از نزد ابراهیم رفته بود، هفت بار بین صفا و مروه دوید تا برای اسماعیل آب پیدا کند و وقتی موفق نشد خداوند چاه زمزم را بر او آشکار کرد و اسماعیل و هاجر به واسطه نوشیدن آب از آن چاه از مرگ نجات یافتند.
تفاوتها بین داستان عهد عتیق و قرآن
در بین روایت کتاب پیدایش و قرآن تفاوتهایی وجود دارد. داستان سفر ابراهیم به مصر در قرآن ذکر نشده است. به ویژه از دیدگاه اسلامی ابراهیم پیامبری معصوم است و عملی مانند وانمود کردن اینکه همسر ابراهیم سارا، برادرزاده او بوده است، مردود است. همچنین مسلمین عقیده دارند که اینکه اسماعیل مردی مانند چهارپایان بود و نسل ابراهیم تنها از طریق اسحاق خواهد بود یکی از تحاریف عهد عتیق است. مسلمانان اعتقاد دارند که چون در کتاب پیدایش در زمان وفات ابراهیم، نام اسحاق و اسماعیل به عنوان دو پسر وی یاد میشود نشاندهنده ارث بردن اسماعیل از ابراهیم است. همچنین چون خدا در هنگام دستور قربانی کردن فرزند به ابراهیم در کتاب پیدایش "تنها پسر خود" را به کار برده است این واژه خطاب به اسماعیل است زیرا اسماعیل زودتر از اسحاق به دنیا آمده بود و به مدت چهارده سال تنها پسر ابراهیم بود در حالی که اسحاق هیچ گاه تنها پسر ابراهیم نبود.
از تفاوتهای مهم دید اسلامی و دید یهودی-مسیحی در مورد محل پاران است. در کتاب پیدایش ذکر شده است که هاجر پس از جداشدن از ابراهیم به سمت پاران رفت و در آنجا خدا به او کمک کرد و او و اسماعیل را از مرگ نجات داد. مسلمانان اعتقاد دارند که پاران (فاران) شهر مکه امروزی است ولیکن یهودیان اعتقاد دارند که فاصله بین کنعان و مکه بسیار بیشتر از آن است که بتواند توسط هاجر و اسماعیل طی شده باشد. آنها همچنین اعتقاد دارند که رفت و برگشت ابراهیم و سر زدن او به پاران نشاندهنده نزدیک بودن این محل به کنعان دارد در حالی که فاصله مکه تا کنعان زیاد است.
یکی از اختلافهای اصلی بین اسلام و یهودیت در مسئله ارث بردن اسماعیل از ابراهیم است. بعضی از مسلمانان عقیده دارند که دلیلی که در دین یهودیت امروزی نسل از طریق مادر و نه از طریق پدر منتقل میشود توجیه وارث ندانستن اسماعیل است. به طور کلی دید متون یهودی نسبت به اسماعیل بسیار منفی است. همچنین چون خدا وعده ارض مقدس را به فرزندان ابراهیم میدهد و در زمان مرگ ابراهیم اسحاق و اسماعیل هر دو فرزند او خوانده میشوند زندگی فرزندان اسماعیل در آن منطقه (نیل تا فرات) نیز این عهد را برآورده میکند.
موسی
موسی از شخصیتهای کتاب مقدس و نیز قرآن است. در نظر پیروان ادیان سامی (شامل یهودیت و مسیحیت و اسلام) وی از پیامبران بزرگ است و مطابق روایات سنّتی این دینها، قوم بنی اسرائیل را از مصر بیرون برد.
در روایات سنّتی تبار وی چنین است: موسی پسر عمران پسر یصهر پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم. مادرش یوکابد دختر لاوی و خواهرش میریام(کُلثُم) بود. برادر بزرگ ترش هارون(آرون) نام داشت. بنا به روایت تورات و قرآن، مادر موسی او را در سبدی انداخته به رود نیل سپرد و همسر فرعون آسیه او را از آب گرفت. آسیه، فرعون را راضی کرد که موسی را به فرزندی بپذیرند و موسی در دربار فرعون رشد یافت. موسی به جرم کشتن یک قبطی تحت تعقیب قرار گرفت و به مدین رفت. در آن جا هشت سال به کاهن مدین که بنا به روایت مسلمانان، شعیب، نام داشت، خدمت کرد. آن گاه باصفورا(صپوراه) دختر شعیب ازدواج کرد. بنا به اعتقاد یهودیان، مسیحیان، مسلمانان در بازگشت از مدین، به موسی از سوی خدا وحی شد و او به پیامبری بنی اسرائیل برگزیده شد. موسی به همراهی برادرش هارون به نزد فرعون رفت و او را به یکتاپرستی فراخواند. موسی سه سال از هارون کوچکتر بود و در زمان سخن گفتن با فرعون در مصر هشتاد سال داشت، هم چنین موسی بنی اسرائیل را در خروج از مصر رهبری کرد. بنا به اعتقاد یهود، ده فرمان، در کوه طور به موسی الهام شد که پایههای شریعت قوم یهود را تشکیل میدهد. موسی در نزد مسلمانان به کلیم الله مشهور است و یکی از پنج پیامبر اولوالعزم به شمار می اید. بر اساس روایت تورات، موسی در زمان وفات صد و بیست سال داشت، پس از موسی بنا به فرمان خدا، یوشع بن نون از یاران بسیار نزدیک او زمامدار و رهبر بنی اسرائیل شد.
در بسیاری از منابع نگارگریهای مسیحیت موسی به همراه شاخ نمایش داده شدهاست و آن هم به دلیل اشتباه در ترجمه رسمی کتاب مقدس از زبان عبری به لاتین توسط کلیسای رم به وجود آمد.
سرانجام موسی
بنی اسرائیل به احتمال فراوان در زمان رامسس دوم (۱۲۲۴ - ۱۲۹۰ قبل از میلاد) بود که از مصر رانده شدند. موسی رهبری این قوم را بر عهده داشت و به همراه پیروانش به سفری طولانی در میان صحرای سینا دست زد. اما پیش از رسیدن به سرزمین موعود درگذشت و رهبری قوم بنی اسرائیل به دست یوشع سپرده شد.
موسی در قرآن و روایات
در قرآن در روایات متعددی به موسی و بنی اسراییل اشاره شده است. همچنین امام زمان نیز از جهت نجات دادن مظلومان و مستضعفان به موسی تشبیه شده است.
عیسی
عیسی مسیح یا عیسی ناصری (۲-۷ (پیش از میلاد) - ۲۶-۳۶ (پس از میلاد)) شخصیت مرکزی مسیحیت بزرگترین دین دنیاست. در باور مسیحیان عیسی تجسّم خدا در جسم انسانی و آغازگر جریان مسیحیت است. او در شهر بیتلحم از شهرهای ایالت ناصره منطقه یهودیه به دنیا آمد. مسلمانان به عیسی به عنوان یک پیامبرالهی (اما نه فرزند خدا) باور دارند و برخی از دیگر مذاهب نیز او را شخصیت مهمی در نظر میگیرند.
منابع اصلی برای بررسی زندگی عیسی چهار انجیل رسمی هستند، هرچند برخی محققان معتقدند که متنهای دیگر چون انجیل توماس نیز به اندازه چهار انجیل سنتی برای ترسیم تاریخی عیسی اهمیت دارند. اکثر پژوهشوران معتقدند که عیسی یک یهودی از ناحیه «جلیل» در شمال فلسطین بود که از او بهعنوان یک معلم و شفابخش یاد میشد. محققان اغلب اتفاق نظر دارند که او توسط یحیی غسل تعمید یافته و در اورشلیم تحت فرمان پنطیوس پیلاطس و به جرم آشوبگری علیه امپراتوری روم مصلوب شد. قطع نظر از اندک اتفاق نظرها و نتایج اینچنینی، مطالعات آکادمیک در گاهنگاری وقایع، پیام مرکزی تعلیمات عیسی، طبقه اجتماعی وی و یا دلیل مصلوب شدنش تاکنون به نتایج قطعی نرسیدهاند. گرچه خیلی از محققان به انجیلها به عنوان منابع تاریخی با احتیاط نگریستهاند، ولی اکثر محققان منتقد معتقدند حداقل بخشهایی از آنچه در انجیلها در خصوص زندگی عیسی بیان شده صحیح است.
نگاه مسیحیت به عیسی بر پایه اعتقاد به الوهیت عیسی، مسیح بودن او همان گونه که در عهد عتیق پیشگویی شدهاست و زنده شدن او پس از مصلوب شدنش است. مسیحیان غالباً عیسی را پسر خدا میدانند (که معمولاً اینطور تعبیر میشود که او خدای پسر، رکن دوم تثلیث است) که برای رستگاری و آشتی با خدا به روی زمین آمد. آنان همچنین به تولد معجزهوار عیسی از یک باکره، انجام معجزات، عروج به آسمان، و بازگشت مجدد او در آینده باور دارند. در حالی که اعتقاد به تثلیث بهطور گسترده توسط مسیحیان پذیرفته شدهاست، گروه کوچکی، دیدگاههای غیر تثلیثی راجع به الوهیت عیسی دارند.
در آیین اسلام، عیسی یکی از پیامبران مهم خدا در نظر گرفته میشود که انجیل را به همراه خود آورده و برای اثبات نبوتش معجزاتی را به نمایش میگذاشت. عیسی همچنین عنوان مسیح دارد ولی از نقطه نظر اسلامی این به معنی خداگونه بودن او نیست. اسلام مصلوب شدن و سپس برخاستن او پس از مرگ را انکار کرده و بر این نظر است که او جسماً به آسمان عروج نمودهاست. همچنین مسلمانان نیز مانند مسیحیان باور دارند که عیسی از یک دختر باکره و برگزیدهٔ خداوند به نام مریم به دنیا آمدهاست.
گاهشماری
سال دقیق تولد عیسی از نگاه باستانشناسان مشخص نیست. نظر یوسیبیوس، مورخ قدیمی کلیسا، این است که او ۵۲۰۰ سال پس از خلقت به دنیا آمد. انجیلهای متی و لوقا آن را در زمان هیرودیس، که سال ۴ قبل از میلاد مرد، قرار میدهند. لوقا همچنین عنوان میکند که تولد همزمان با سرشماری یهودیه، سال ۶ میلادی، بودهاست. دانشوران معاصر تولد عیسی را بین ۴ و ۶ قبل از میلاد تخمین میزنند.
مرگ وی در انجیلها در زمان استانداری پیلاتس، ۲۶ تا ۳۶ میلادی، عنوان شدهاست. بر اساس اناجیل متی، مرقس و لوقا، مرگ عیسی پس از عید فصح (یک عید یهودی) اتفاق افتاد. بر اساس انجیل یوحنّا، اعدام عیسی زودتر و در روز آماده شدن برای عید فصح اتفاق افتاد. اعتقاد بهاییان«... و حضرت مسیح وقت شهادت و صعود سی و سه سال داشتند ...»
نام عیسی
عیسی، یسوّع، یوشع، یهوشع و یهوشوع(صیغه کامل) نیز خوانده شدهاست و در عبری همه آنها برابرند. در انجیل یسوّع مسیح ۵۰ بار، عیسی مسیح ۱۰۰ بار و لفظ مسیح ۳۰۰ بار آمدهاست.
عیسی در زبان عبری به معنی «خدا کمک میکند» ( بعدها به معنی «خدا نجات میدهد») است.
زندگی بر اساس متن انجیلها
روایت کلیسا از عیسی به طور عمده بر پایه چهار انجیل تصویب شده است. محققان مختلف نظرات بسیار مختلفی راجع به صحت تاریخی این انجیلها دارند. هر انجیل زندگی عیسی و معنی اش را به نحو متفاوتی از بقیه انجیلها به تصویر میکشد. انجیل یوحنا زندگی نامه نبوده بلکه به زندگی عیسی از دید الهیات نگاه کرده و او را کلام(Logos) ازلی خدا و خود خدا و آفرینندهٔ جهان میداند. ترکیب این داستانها در یک داستان همانند ساختن یک داستان پنجم بوده که از هرکدام از چهار داستان اصلی متفاوت خواهد بود. بعضی از مدافعان مسیحیت اختلاف ها و ناسازگاری هایی که ظاهراً بین اناجیل وجود دارد را یک دلیل قاطع برای صحت انجیلها میدانند؛ زیرا به گفته آنها تفاوتها احتمال توطئه و همدستی را از بین برده و شباهتها به مبدا مشترک آنها گواهی میدهد.
انجیلها (مخصوصاً متی) تولد عیسی، زندگی، مرگ و رستاخیز او را برآورده شدن پیشگوییهای عهد عتیق میداند. از جملهٔ آنها تولد از باکره، گریز به مصر، عمانوئیل (اشعیا ۷:۱۴)، و بنده دردکش میباشند.
تبارنامه و خانواده
در دو انجیل متی و لوقا شجرهنامه عیسی آمدهاست. این دو شجرهنامه تفاوت های اساسی با هم دارند. و جالب این است که هر دو به جای اشاره به تبار مریم مادر مسیح، شجرهنامه یوسف نجار شوهر مریم که مردم او را پدر مسیح میدانستند را بیان کردهاند. هر دو تبارنامه نیاکان عیسی را به داوود پادشاه رسانده و از آنجا آن را به ابراهیم میرسانند. انجیل متی از پسر داوود به نام سلیمان آغاز کرده و از پادشاهان اسرائیل گذشته تا به آخرین پادشاه به نام جکونیاه میرسد (پس از جکونیاه بنی اسرائیل به تبعید در بابل میرود). تبارنامهٔ لوقا طولانی تر از متی بوده و تا آدم ابوالبشر ادامه یافته، افزون بر این نامهای بیشتری هم میان داوود و عیسی میآورد. در لوقا ۳:۲۱ نسب نامهٔ عیسی چنین آمدهاست:
یوسف پسر هالی، پسر متات، پسر لاوی، پسر ملکی، پسر ینا، پسر یوسف، پسر متاتیا، پسر آموس، پسر ناحوم، پسر حسلی، پسر نجی، پسر مات، پسر متاتیا، پسر شمعی، پسر یوسف، پسر یهودا، پسر یوحنا، پسر ریسا، پسر زروبابل، پسر سالتیئیل، پسر نیری، پسر ملکی، پسر ادی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر، پسر یوسی، پسر ایلعازر، پسر یوریم، پسر متات، پسر لاوی، پسر شمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم، پسر ملیا، پسر مینان، پسر متاتا، پسر ناتان، پسر داوود، پسر یسی، پسر عوبید، پسر بوعز، پسر شلمون، پسر نحشون، پسر عمیناداب، پسر ارام، پسر حصرون، پسر فارص، پسر یهودا، پسر یعقوب، پسر اسحق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور، پسر سروج، پسر رعو، پسر فالج، پسر عابر، پسر صالح، پسر قینان، پسر ارفکشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لمک، پسر متوشالح، پسر خنوخ، پسر یارد، پسر مهللئیل پسر قینان، پسر انوش، پسر شیث پسر آدم بود و آدم پیامبر خدا بود.
نویسندگان مسیحی در طول تاریخ نظریههای مختلفی جهت آشتی دو تبارنامه پیشنهاد کردهاند:
کهنترین نظریهٔ موجود در منابعی که به دست ما رسیده مربوط به افريکانوس (حدود سال ۲۰۰ میلادی) است. در توجیه اینکه چرا متی پدر یوسف را یعقوب قرار داده ولی لوقا آنها را هالی، افریکانوس پیشنهاد میدهد که یعقوب و هالی برادرانی از یک مادر ولی دو پدر مختلف بودند. یعقوب ازدواج کرده و صاحب یوسف میشود، ولی او فوت میکند و طبق رسم آن زمان برادرش با مادر یوسف ازدواج کرده و پدر خوانده (پدر قانونی) یوسف میشود. بر اساس این نظریه لوقا شجرهنامه را از طریق پدر خوانده (پدر قانونی) یوسف ادامه میدهد ولی متی از طریق پدر طبیعی او.
بر اساس نظریه دیگری که در دوران مدرن مکرر ذکر میشود، بر عکس متی از طریق پدر قانونی شجره نامه را دنبال کرده و لوقا از طرف پدر طبیعی
انیوس (سال ۱۴۹۰ میلادی)، مارتین لوتر، بنگل و برخی از محققین مسیحی پس از آنها این نظر را دنبال کردند که لوقا شجرهنامه مریم را داده ولی متی شجره نامه یوسف را.
ترتوليان و تعداد کمی محقق مسیحی بعدی بر عکس میگویند که لوقا شجره نامه یوسف را داده ولی متی شجره نامه مریم را.
مورخین آکادمیک معاصر عموماً بر این نظر توافق دارند که این شجره نامهها را نمیتوان با هم آشتی داد و آنها را «ساختهای الهیاتی» (theological constructs) در نظر میگیرند. به صورت مشخصتر، بعضی گفتهاند که متی میخواسته تولد عیسی را به عنوان تولد یک پادشاه مسیح-گونه بیان کند و بخاطر همین اجداد او را از طریق خط سلطنتی دنبال کرده و سلیمان را در آنها قرار داده، ولی لوقا اجداد عیسی را از طریق خط کاهنی دنبال کرده و لیوای را در آنها قرار میدهد.
یوسف شوهر مریم در داستان بچگی عیسی ظاهر میشود. ولی در ادامه زندگینامه عیسی نامی از او برده نمیشود.
کتابهای عهد جدید مانند متی، مرقس، و غلاطیان صحبت از اعضای خانواده عیسی کرده که شامل آنچه ممکن است خواهران و برادران عیسی بوده میباشد.
غسل تعمید
تعمید یکی از هفت آیین مقدس (هفتراز) است که کلیساها و مسیحیان آن را برگزار میکنند. این عمل از قواعد مقدس دینی بود که قبل از حضرت مسیح رواج داشت و توسط حضرت عیسی جزء فرایض قرار داده شد. تعمید عبارت است از یک نوع شستوشوی خاص که بر حسب نوشته قاموس کتاب مقدس، از وظایف کلیساست که باید در مورد پیروان خود انجام دهد; ولی، چگونگی این عمل از نظر کاتولیکها و پروتستانها متفاوت است، پروتستانها، آن را وسیله توفیق و سبب وقف در راه خدمت به خدا می دانند، اما کاتولیکها معتقدند که این شستشو، گناه موروثی را از انسان پاک میکند و شیطان را از وی دور میسازد و اگر طفلی بدون تعمید از دنیا برود روح شیطان در وجود او باقی میماند. تعمید برای اموات نیز مسئلهای است که به اعتقاد برخی مسیحیان انجام میشود و آگاهی فردی زنده به جای مردهای تعمید داده نشده، تعمید داده میشود.
دیدگاه ادیان
در اناجیل
طبق متن انجیل متی، زرتشتیان تولد عیسی را تشخیص داده و از پی آن به اورشلیم رفتند. در انجیل متی چنین آمدهاست: «و چون عیسی در ایّام هیرودیسِ پادشاه در بیتْ لَحِم یهودیه تولّد یافت، ناگاه زرتشتی چند از مشرق به اُورْشلیم آمده، گفتند: کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم؟» سپس به راهنمائی هیرودیس به بیت لحم راهی میشوند و «روانه شدند که ناگاه آن ستارهای که درمشرق دیده بودند، پیش روی ایشان میرفت تا فوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد. و چون ستاره را دیدند، بینهایت شاد و خوشحال گشتند و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کُنْدُر و مُّر به وی گذرانیدند.»
در انجیل یوحنا، عیسی به کلام(لوگوس،λογος) مجسم خدا تعریف شدهاست:
«در ازل کلمه بود.کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود. از ازل کلمه با خدا بود. همه چیز به وسیلهٔ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. حیات از او به وجود آمد و آن حیات نور آدمیان بود. نور در تاریکی میتابد و تاریکی هرگز بر آن چیره نشدهاست ...پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید. ما شکوه و جلالش را دیدیم ــ شکوه و جلالی شایستهٔ فرزند یگانهٔ پدر و پر از فیض و راستی.»
در الاهیات مسیحی
طبق تعالیم مسیحی، مسیح شخصیت دوم تثلیث اقدس و بعد حلولی یا درونباشندهٔ خداست. دکتر مهرداد فاتحی در این باره مینویسد: «این حلول، حلولی است در تاریخ. خدای مسیحیان در عین حال که بینهایت از همهٔ مخلوقات خود برتر و با همهٔ آنها متفاوت است، ولی با آنها بیگانه نیست. بلکه چون ذات او محبت است، عار ندارد به مخلوق خود نزدیک شود وحتی با او یگانه گردد. انجیل بیپروا و کاملاً بر خلاف انتظار انسان اعلام میدارد که خدا در یک شخصیت تاریخی یعنی عیسای ناصری حلول کرده است. خدا بشریت را به خود گرفته و در سیمای یک انسان به جهان ما قدم گذاشتهاست. مسیحیان به پیروی از انجیل، این بُعد دوم از وجود خدا را که در تاریخ حلول میکند، «پسر» میخوانند.»
او همچنین مینویسد:
خدا در بُعد دوم وجود خود یعنی «پسر» در تاریخ ظاهر شده تا پسران و دختران گمشدهٔ خود را جستجو کند. او برای رستگاری انسان رنج کشیده و بر روی صلیب جان دادهاست..
بر اساس تعالیم مسیحیت و کتاب مقدس، مسیح دارای الوهیت میباشد و با خدای پدر (شخصیت اول تثلیث اقدس) و روح القدس(شخصیت سوم تثلیث اقدس) همذات است.
در اسلام
به عقیده مسلمانان عیسی از پیامبران اولیالعزم و صاحب شریعت است. نام و داستان وی به کرّات در قرآن و احادیث اسلامی آمدهاست. مسلمانان برای عیسی معجزاتی قائلاند، از جمله سخنگفتن در گهواره در دفاع از مادر و نیز زندهکردن مردگان و شفای بیماران و کوران مادرزاد، و دمیدن حیات در گِلِ بیجان. با این حال قرآن عیسی را فقط بنده و فرستادهٔ خدا میشناسد و هرگونه اعتقاد به تثلیث یا تجسد خدا در عیسی در نزد مسلمانان شرک است. نظر مسلمانان پیرامون مرگ عیسی نیز با آنِ مسیحیان متفاوت است. طبق گفتهٔ قرآن این عیسی نبود که مصلوب شد، بلکه امر بر آنان مشتبه شد. به روایتی خدا صورت عیسی را بر یکی از دشمنان وی افکند و وی به جای عیسی مصلوب شد و در نهایت عیسی به آسمان عروج کرد و از نظر ها غایب شد. به اعتقاد مسلمانان شیعه عیسی در آخرالزمان همراه مهدی ظهور خواهد کرد. پشت مهدی نماز خواهد خواند و دجال یا ضد مسیح بر دست عیسی کشته خواهد شد.
عیسی ناصری از دیدگاه تاریخی
دانشوران از روشهای تاریخپژوهی برای بازسازی زندگانی عیسی بهره بردهاند. در طی دو قرن تصویر عیسی که توسط تاریخنگاران به دست آمده بسیار متفاوت با تصویر مرسومی است که از عیسی در انجیلها بدست میآید. محققان عیسی تاریخی موضوع تحقیق خود را از عیسی مسیح مسیحیان متمایز میسازند. محققین دیگری نیز می گویند که عیسی تنها در صورتی میتواند تغییراتی که شاهد آن هستیم را باعث شده باشد که عیسی ذکر شده در انجیلها صحیح باشد. منبع اولیه در مورد زندگی عیسی مسیح و تعالیم او انجیلها بخصوص انجیل مرقس، متی و لوقا است. به همراه انجیلها، هیچ گواه تاریخی از عیسی، چه در زمان حیاتش و چه تا سی سال پس از مرگش موجود نیست. اکثریت انجیل پژوهشان وجود تاریخی عیسی را قبول دارند. هرچند دیدگاه آنانی که وجود تاریخی عیسی را قبول ندارند نیز طرفدارانی دارد اما این تئوری بحث برانگیز بوده و نتوانسته بسیاری از دانشوران را متقاعد نماید.
در منابع رومی
کُرنِلیوس تاسیتوس (حدود ۱۲۵-۵۵ میلادی) در کتاب خود با عنوان «نوشتههای تاریخی» مینویسد:
«هیچیک از تَسَلیات انسانی، هیچیک از هدایای شاهزادگان، و نه هیچ قربانی که میشد به خدایان تقدیم کرد، نتوانست نِرون را از رنج رسوایی ناشی از شایعه دخالت او در آتشسوزی ویرانگر روم تسلی دهد. از اینرو، برای سرکوب این شایعه، او به دروغ افرادی را متهم ساخت که مسیحی خوانده میشدند و به خاطر خطاهای هولناکشان مورد نفرت بودند، و ایشان را با بدیعترین شکنجهها مجازات کرد. کریستوس(مسیح)، بنیانگذار این طریقت، به دست پُنطیوس پیلاطُس، فرماندار یهودیه در دورهٔ امپراتوری طیباریوس، اعدام گردیده بود. اما این خرافهٔ مرگبار که برای مدتی سرکوب شده بود، بار دیگر اشاعه یافت، نه تنها در یهودیه که محل آغاز این بدعت، بلکه در شهر روم نیز.»
مارا بارسراپیون (مارا بن سرافیون) فیلسوفی اهل سوریه در سال ۷۰ میلادی و احتمالاً پیرو مکتب رواقی مینویسد:
«چه نفعی عاید آتِنیان شد وقتی سُقراط را به مرگ سپردند؟ مگر نه اینکه قحطی و طاعون به عنوان مجازاتِ خطایشان بر آنان نازل شد؟ چه نفعی بردند مردان سامون که پیتاگوراس را سوزاندند؟ مگر نه اینکه در یک لحظه شن سرزمینشان را پوشاند؟ چه نفعی عاید یهودیان شد وقتی که پادشاه دانایشان را به قتل رساندند؟ مگر نه اینکه حکومتشان درست پس از آن از میان رفت؟ خدا به حَقْ انتقام این سه مرد دانا را گرفت: آتِنیان از گرسنگی هلاک شدند؛ شهرِ سامون را دریا پوشاند؛ یهودیان کاشانهشان ویران شد و از سرزمین خود رانده، در دنیا پراکنده شدهاند. اما سُقراط برای همیشه نَمُرد؛ او در تندیس هیرا زندگی میکند. آن پادشاه دانا نیز برای همیشه نَمُرد؛ او در تعالیمی که داد زندگی میکند.»
همچنین فِلهگون، تالوس و سویتونیوس نیز اشاراتی به عیسی داشتهاند.
در منابع یهودی
در تَلْمود بابِلی چنین میخوانیم:
«چنین تعلیم داده شدهاست: در شب عید فِصَح، یَشوع (تلفظ عبری نام عیسی) را به دار آویختند. و یک منادی برای مدت چهل روز در مقابل او میرفت و میگفت:
«او قرار است سنگسار شود، زیرا مرتکب جادوگری شده، اسرائیل را گمراه کردهاست. اگر کسی چیزی دارد که در دفاع از او بگوید، بیاید و شهادت خود را ارائه دهد.» اما چون چیزی به نفع او یافت نشد، او را در شب عید فِصَح به دار آویختند.»
گفته یوسفوس مورخ یهودی قرن یک:
«در این زمان، شخصی بود به نام عیسی. او انسانی بود دانا، «اگر درست باشد که او را انسان بنامیم»، چرا که او انجامدهندهٔ کارهای شگفتانگیز بود، معلم افرادی که حقیقت را با خرسندی میپذیرند. او بسیاری از یهودیان و غیریهودیان را به سوی خود جذب نمود. او مسیحای موعود بود؛ و وقتی پیلاطُس، به خواست رؤسا و بزرگان ما، او را محکوم به صلیب نمود، آنانی که او را از ابتدا دوست میداشتند، ترکش نگفتند. زیرا او در روز سوم خود را بر ایشان زنده ظاهر ساخت، همانطور که انبیای خدا این را وعده داده، هزار چیز شگفتانگیز دیگر را در مورد او پیشگویی کرده بودند و طایفهٔ مسیحیان که نام آنها را از او گرفتهاند، تا به امروز از میان نرفتهاند.»
محققین پیرامون این مطالب اتفاق نظر ندارند. چرا که یوسفوس مورخی یهودی بوده و نه مسیحی و نکاتی دربارهٔ عیسی گفته که از یکی یهودی دیندار بعید است. به نظر میرسد بخشهایی از این نوشته که به قیام مسیح اشاره میکنند، بعدها توسط مسیحیان به پاراگراف فوق اضافه شدهاند. با این حال اگر این عبارات را از متن حذف کنیم، از نوشتهٔ یوسِفوس کاملاً آشکار است که او عیسی را یک مرد دانا میدانسته که معجزه میکرده و تعالیم عمیقی میدادهاست.
نیایش
نیایش یا دُعا شکلی از رفتار دینی است که هدف از آن، جستن ارتباط با موجودیتی است که فرد نیایشگر او را به عنوان آفریدگار خود یا موجودی روحانی در نظر میگیرد. فرد نیایشگر در دعاهای خود معمولاً خواستهای را از مخاطب نیایش خود طلب میکند یا از مخاطب دعا، سپاسگزاری میکند. دعاها معمولاً با بیان کردن واژههایی به صورت شفاهی یا تداعی آن واژهها در ذهن انجام میگیرد و در برخی ادیان شکل رایجتر آن به صورت نیایشسرایی است.
نیایش میتواند به صورت فردی یا گروهی انجام شود. مخاطبان نیایش ممکن است ایزدها، ارواح، درگذشتگان، و حتی مفاهیم باشند. از انواع دعاها میتوان دعاهای درخواستی، التماسی، سپاسگزارانه، اعترافی، توبهگرانه، پرستشی و همدمخواهانه را نام برد.
افراد برای منظورهای گوناگونی دعا میکنند از جمله برای منفعت شخصی یا برای بهبود وضعیت فرد یا افراد دیگر. التماس از «ایزد» برای انجام کاری، اعتراف به «گناهان»، در میان گذاشتن اندیشهها با کسی که به عنوان آفریدگار در نظر گرفته میشود، ایجاد حس بودن با «ایزد» به منظور کم کردن از حس تنهایی، ارتباط جستن با افراد درگذشته یا همراهی با همدینان در سرودخوانیهای نیایشی یا نمازها میتوانند از دلایل نیایش باشند.
پژوهشهای علمی که برای بررسی تاثیرات احتمالی نیایش بر وضعیت روحی یا تندرستی افراد انجام شده نتیجه روشنی در بر نداشته و این پژوهشها نتایج متضادی را ارائه دادهاند.
واسطه فیض
واسطه فیض به معنی کسی یا چیزی است که خدا توسط آن فیض خود را به موجودات میرساند.
در اسلام نیازی به واسطه برای ارتباط با خدا نیست. شیعیان امام عصر را واسطهٔ فیض الهی میدانند. در فلسفهٔ اسلامی انسان کامل واسطهٔ فیض خداست.
براساس تعلیمات کلیسای کاتولیک، واسطههای فیضی که عیسی به کلیسا بخشیده بسیارند. از این جمله واسطهها میتوان به هفت آیین و سلسله مراتب کشیشها اشاره کرد. از مهمترین واسطههای فیض میتوان به هفت آیین، دعا و عبادت، و کارهای نیک اشاره کرد.
علم کلام
علم کَلام یا عقائد دانشی در محدوده دین اسلام است که به بحث پیرامون اصول اعتقادی و جهانبینی دینی بر مبنای استدلال عقلی و نقلی میپردازد و به شبهههایی که در این زمینه مطرح میشود، پاسخ میدهد. علم کلام از علوم اسلامی است که رویکرد های متفاوتی در آن وجود دارد. در برخی رویکردها بر کاربرد عقل و علم در مسائل اعتقادی تاکید می شود و در برخی رویکردهای دیگر جنبه نقلی و سمعی آن مورد تاکید قرار می گیرد. علم کلام معتقد به تحقیقی بودن باورهای اعتقادی است، نه تقلیدی بودن آنها.
این علم به پایههای اعتقادی در یک دین و مقابله و بحث با نظرات دیگر اندیشهها میپردازد. جُستارهایی مانند برهانهای اثبات وجود خدا، حدوث یا قدم جهان هستی، نبوت خاصه و نبوت عامه، عدل الهی، امامت، معاد و... در این رشته نظری بحث میشود. دانشمند علم کلام را «متکلم» مینامند. در آثار اسلامی، گاه از متألهین دیگر ادیان نیز به عنوان متکلم نامبرده شدهاست.
پیرامون واژه
لغتنامهٔ دهخدا دربارهٔ علت نامیده شدن این علم بدین نام، چنین آورده است:
این علم را برای آن علم کلام خوانند که اولین اختلاف در کلام اللّه را مطرح و مورد مباحثه قرار داده و از مخلوق و غیر مخلوق بودن آن صحبت بمیان آوردهاند. (از الانساب سمعانی).
در دایره المعارف فارسی مصاحب در وجه تسمیه کلام آمده است:"در اینجا تاثیر دو زبان یونانی و سریانی را نباید فراموش کرد،زیرا در زبان یونانی لوگوس هم به معنای کلمه و هم به معنای کلام می آید و نیز به معنای استدلال و در زبان سریانی واژه ملل(mallal) با مشتقات آن به معنای کلام و استدلال وارد شده.در زبان لاتین نیز واژه ثئولوژی(theology) به معنای بحث درباره خداوند است که احتمال میرود در دوران نهضت ترجمه وارد حوزه علوم اسلامی شده باشد."
تفاوت علم کلام با فلسفه
گرچه علم کلام و فلسفه الهی، هر دو بر مبنای استدلال عقلی(مسامحتا-مشترک لفظی است) استوار گردیدهاند، ولی تفاوتهایی میان آنها وجود دارد که به مهمترین آنها اشاره میشود:
تفاوت از جهت موضوع بحث، به این معنا که موضوع بحث در علم کلام، عقاید دینی است، ولی موضوع بحث در فلسفه، مطلق وجود از آن جهت که موجود است میباشد.
تفاوت از جهت روش، به این معنا که فیلسوف، بدون پیش فرض، به بحث و بررسی یافتههای عقلی پیرامون نظام هستی میپردازد، ولی متکلم، چهارچوب معینی را در زمینه عقاید و باورهای دینی در نظر میگیرد و تلاش میکند در پرتو عقل و نقل، اصول مورد نظر را به اثبات برساند.
تفاوت از جهت نوع دلایل، به این معنا که فیلسوف، تنها از دلایل عقلی بهره میجوید، ولی متکلم برای اثبات اصولی مانند اثبات وجود خدا و توحید و اثبات نبوت، از دلایل عقلی استفاده میکند، و در زمینه اثبات اصولی دیگر مانند امامت، معاد و غیره، هم از دلایل عقلی و هم از دلایل نقلی بهره مند میگردد.
متکلم
مُتَکَلِّمْ یا کلامشناس کسی است که با علم کلام و اصول آن، آشنا باشد.
لغتنامهٔ دهخدا در سرواژهٔ متکلم چنین آوردهاست:
عارف به علم کلام. (از اقرب الموارد). کسی را گویند که بعلم کلام و اصول آشنا باشد. این علم را برای آن علم کلام خوانند که اولین اختلاف در کلام اللّه را مطرح و مورد مباحثه قرارداده و از مخلوق و غیر مخلوق بودن آن صحبت بمیان آوردهاند. (از الانساب سمعانی). صاحبان علم کلام. و علم کلام علمی است که در آن مقدمات علم منقول را به دلایل عقلی ثابت کنند و دلایل رابه ادله عقلیه موجه سازند. اهل کلام. کلامی. آن که علم کلام داند. آن که توفیق میان فلسفه و دین خواهد. عالم بعلم کلام. دانای بعلم کلام. آن که فهم حقایق اشیاء خواهد به برهان با شرط مطابقت با دین. عالم به علم کلام. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که حقایق اشیاء را با برهان و انطباق با احکام شرع درک کند و بدیگران تعلیم دهد از طریق خطابه و جز آن.
مذاهب کلامی
مذاهب کلامی بسیاری در جهان اسلام مطرح شدهاست، ولی معروفترین آنها عبارتند از:
مکتب کلامی اصولیون ( شیعه )
مکتب کلامی اخباریان ( شیعه )
مکتب کلامی اهل حدیث ( شیعه)
مذهب کلامی اشاعره
مذهب کلامی معتزله
تاریخچه علم کلام در اسلام
مذهب کلامی امامیه، به زمان اهل بیت باز میگردد. این مکتب در عصر امام محمد باقر متولد سال ۵۷ هجری، و امام جعفر صادق، متولد سال ۸۳ هجری، به اوج خود رسید.
در قرن دوم هجری، برخی از مکاتب عقلی کلامی دیگر، مانند مکتب «معتزله» پدید آمدند. مکتب معتزلة، توسط «واصل بن عطاء»، متوفای سال ۱۳۱ هجری بنیانگذاری شد. او با حسن بصری معاصر بود و در مجالس درس او شرکت مینمود، ولی از شیوه فکری وی کناره گیری کرد و حوزه کلامی دیگری را تاسیس نمود و بدین جهت، مکتب او «معتزله» نامیده شد؛ در حالی که پیروان این نحله، خود را «اهل التوحید و العدل» مینامیدند.
در قرن سوم هجری، مکاتب فکری و کلامی دیگری نیز، مانند مکتب «طحاویة» توسط «احمد ابن محمد ابن سلامة الطحاوی»، متولد سال ۲۲۹ هجری در مصر، و مکتب «اشعریة» توسط «ابو الحسن علیّ ابن اسماعیل اشعری»، متولد سال ۲۶۰ یا ۲۷۰ هجری در منطقه بین النهرین، و مکتب «ماتریدیة» توسط «ابومنصور ماتریدی»، متوفای سال ۳۳۳ هجری در سمرقند بوجود آمدند.
مسجد
مسجد نیایشگاه و محل گردهمایی مسلمانان است. کعبه طبق آیه قران اولین مسجد روی زمین است. مسجد النبی با ورود محمد، پیامبر اسلام به مدینه در عربستان سعودی پایهگذاری شد.
مسجد در قرآن
در قرآن، مسجد به معنای اعم نیایشگاه خداوند به کار رفته است. مسجد الاقصی، که معبد یهودیان یا کنیسه بوده است و در زمان نزول قرآن کاربردی غیر از آن نداشته است، دو بار در قرآن از آن به عنوان مسجد نام برده شده است. همچنین در داستان اصحاب کهف نیز قرآن میگوید بر مزار آنان مسجدی بنا کردند. این مسجد بر اساس قول غالب مورخین با توجه به دین مرسوم آن روز کلیسا بوده ست. البته ممکن است کنیسه نیز بوده باشد. ولی با توجه به قبل تر بودن از اسلام نمیتواند به معنی مسجد مخصوص مسلمانان بوده باشد.
مسجد جامع
تفاوتهای موجود بین مسجد و مسجد جامع با ویژگیهای هرکدام به خوبی مشخص است شاخصههایی پایدار که در سراسر جهان اسلامی و در طول زمانی حدوداً هزار سال همچنان باقیمانده است. مسجد مکانی بوده صرفاً به جهت عبادت اما از آنجایی که در گذشته استفادههای دیگری هم از آن میشد نظیر قضاوت، نگهداری بیت المال، برپایی اجتماعات بزرگ، بزودی نماد قدرتمند اسلام شد و هم عرصههای دینی و هم قلمروهای دنیوی را در برگرفت، اما نتوانست پاسخگوی نیازهای مذکور باشد، ساخت مسجد جامع بعلت حفظ این دو جنبه بود. فقدان نهادها و بناهای رسمی عمومی نظیر تالار شهر و یا محاکم اسلامی، به نقش دووجهی مسجد جامع اهمیت بیشتری بخشید. این تمایز کارکردی، تفاوتی را در منزلت و مقصود مساجد منعکس ساخت و در دو واژه کاملاً مجزا رسمیت یافت، یعنی مسجد و جامع. علیرغم تمایز آشکار کارکردی بین مسجد و جامع، از لحاظ طرح تفاوتی بین این دو وجود ندارد. در واقع "جامع" عملاً ابعاد بزرگتر و تزئینات بیشتری را دارا میباشد.
معماری مسجد
مساجد در ابتدا بسیار ساده ساخته میشدندو معمولاً سقف حصیری داشتند. هنگامیکه اسلام در ایران استحکام یافت مساجد با گنبد ساخته شد گنبد بیشتر در معماری ایرانی نمود پیدا کرده است. قدیمی ترین نمونه مساجد با گنبد چارطاقی مربوط به مسجد الاقصی است که قبل از اسلام ساخته شده است. در ایران ساسانی بیشتر آتشکدهها بصورت چارطاقی و گنبد دار مدور بودند و همین سبک در ساخت مساجد ایران بکار گرفته شد و سپس مناره بر آن افزوده شد. بر اساس کتاب نقش پارسی بر احجار هند معماری چارطاقی و گنبد دار در حوزه تمدنی ایران شکل گرفته است. کاخ اردشیر فیروز آباد یکی از نمونههای این گونه معماری است در کشورهای شمال آفریقا مساجد فاقد گنبد است و بصورت یک منارهای ساخته میشود. مساجد قدیم تر در جهان عرب فاقد مناره هستند. مساجد در معماری ایران از سیر طراحی تکاملی برخوردارند.کاشی کاری سنتی از مهمترین عناصر تزئینی مساجد ایرانی است.
اما بخشهایی هستند که در بیشتر مساجد وجود دارند. هر چند ممکن است در مساجد مهمی مانند مسجد شیخ لطفالله اصفهان وجود نداشته باشند. بخشهای زیر در مساجد دیده میشوند:
سردر
آستانه
گنبد
بارو
گلدسته
صحن یا میانسرا
حرم
محراب
رواق
بارگاه
چلهخانه
حجره
شبستان
کتیبه
ستون
سرستون
طاق
خواجهنشین
آرامگاه
سنگ قبر
نورگیر مسجد
اطراف گنبدخانههای بناهای اسلامی و یا در ساقهٔ آنها نورگیرهای زیبایی وجود دارد که به علت شدت و ضعف نور، طرحهای بدیعی را به وجود آورده. این پنجرهها که معمولاً در بغل ایوانها نیز به وجود آمدهاند و اصطلاحاً به آنها پاچنگ میگویند، در اکثر مساجد قدیمی جزو عناصر همراه مساجد هستند. نورگیرها از مصالح کاشی معرق، سنگ، آجر، کاشی و چوب ساخته میشوند و دارای نقوش اسلیمی (خطوط برگرفته از پیچکهای گیاهی) یا هندسی هستند. جنس پنجرههای نورگیر در کشورهای هند و پاکستان از سنگ مرمر است.
در بعضی از مساجد قدیمی ایران نورگیرها از خشت خام هم دیده شدهاند که دارای نقوش اسلیمی هستند و به علت وجود چند نور در آنها، توجه همگان به آن معطوف میگردد. یکی از زیبا ترین پنجرههای نورگیر، پنجرههای مشبک چوبی مسجد جامع اصفهان است که با طرحهای متنوع گره سازی، عملکردی در پنجرهها و درهای ارسی دارند.امروزه بسیاری از ضریحهای امامزادههای ایران به صورت شبکههای چوبی و یا منبت کاری در آمدهاند از آثار جالب مراکز مذهبی اند.
در مسجد شیخ الطف الله نور کیفیتی ورای ماده پیدا نموده تا آن جا که نور از جداره شمال شرقی به جداره جنوب غربی تابیده و به محراب نقشی ورای ماده میدهد.همچنین نور از جدارههای طوقه گنبد عبور کرده و پیچ و تاب شبکهها را بر روی گنبد خانه انداخته و مانند این است که این نقوش با سبک بالی در حال رقصند.
سیالیت
سیالیت همان احساس تعلیق است که در معماری دوره اصفهانی به خوبی میتوان دید. از آنجا که سیال بودن باعث میشود بنا سبک تر به نظر رسد و به بیننده کمک میکند تا از عالم مادی به عالم معنوی رود. همانند گنبد خانههای مساجد که در گذر زمان کالبد سبک تری پیدا نمودهاند تا آنجا که علاوه بر کاهش جرز، بازشوهایی در بدنه و طوقه گنبد ایجاد شده و نور را به داخل فضا میکشاند و حس سیال بودن گنبد را به مخاطب ارمغان میدهد چرا که گنبد در زیر امواجهای نور قرار گرفته و حس تعلیق را به وجود میآورد، همانا که مصالح با پیوند نور آسمانی میشوند.
موسیقی
ریشه واژههای موسیقی و خنیا
واژهٔ موسیقی از واژهای یونانی و گرفته شده از کلمهٔ Mousika و مشتق از کلمهٔ Muse میباشد که نام رب النوع حافظ شعر و ادب و موسیقی یونان باستان است. معادل موسیقی در فارسی خُنیا است و به معنی نوای خوش است.
خنیا از ریشه «خونیاک» زبان پهلوی و «هو نواک» اوستایی است که خود آن از دو قسمت تشکیل شده است: «هو]به معنای نیک ، زیبا ، خوش، برای نمونه در واژههای هومن (= نیک اندیش)، خسرو (= خوب نام)، و «نواک» به معنای نوا. در کل هونواک، خونیاک و خنیا به معنی «نوای خوش« است.
موسیقی را هنر بیان احساسات به وسیلهٔ آواها گفتهاند که مهمترین عوامل آن صدا و ریتم هستند و همچنین دانش ترکیب صداها به گونهای که خوشآیند باشد و سبب انبساط و انقلاب روان گردد نیز نامیده میشود.
تعاریف گذشتگان از موسیقی
پیشینیان موسیقی را چنین تعریف کردهاند: معرفت الحان و آنچه التیام الحان بدان بود و بدان کامل شود. ارسطو موسیقی را یکی از شاخههای ریاضی میدانسته و فیلسوفان اسلامی نیز این نظر را پذیرفتهاند، همانند ابن سینا که در بخش ریاضی کتاب شفا از موسیقی نام بردهاست ولی از آنجا که همه ویژگیهای موسیقی مانند ریاضی مسلم و غیرقابل تغییر نیست، بلکه ذوق و قریحهی سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نیز میدانند. در هر صورت موسیقی امروز دانش و هنری گستردهاست که دارای بخشهای گوناگون و تخصّصی میباشد.
صدا در صورتی موسیقی نامیده میشود که بتواند پیوند میان اذهان ایجاد کند و مرزی از جنس انتزاع آن را محدود نکند.
افلاطون: موسیقی یک ناموس اخلاقی است که روح به جهانیان، و بال به تفکر و جهش به تصور، و ربایش به غم و شادی و حیات به همه چیز میبخشد..
ابونصر فارابی:موسیقی علم شناسایی الحان است و شامل دو علم است;علم موسیقی عملی وعلم و موسیقی نظری
ابوعلی سینا: موسیقی علمی است ریاضی که در آن از چگونگی نغمهها از نظر ملایمت و سازگاری، و چگونگی زمانهای بین نغمهها بحث میشود.
بتهوون: موسیقی مظهری است عالیتر از هرعلم و فلسفه ای. موسیقی هنرزبان دل و روح بشر و عالیترین تجلی قریحهی انسانی است.
لئوپددوفن: ریشه موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد. درواقع همان روزی که انسان توانست برای نخستین بار خوشیها ورنجهای خود را با صدا نمایش دهد، مبداموسیقی به شمار میآید
ابن خردادبه (به نقل از یحیی بن خالدبن برمک): موسیقی آن است که تو را شاد کند و برقصاند و بگریاند و اندوهگین کند و جز آن هرچه باشد رنج و بلاست.ابن خردادبه: موسیقی ذهن را لطیف و خوی را ملایم و جان را شاد و قلب را دلیر و بخیل را بخشنده میکند، آفرین بر خردمندی که موسیقی را پدید آورد.
تاریخچه زیباییشناسی در موسیقی
بیش از دوهزار سال است که غرب وشرق به قدرت موسیقی در برانگیختن احساسات اذعان کردهاند. به حدی که کسانی که دغدغه حفظ امنیت دولت را داشتهاند موسیقی را خطرناک تلقی کردهاند. اما تشریح این امر که موسیقی چگونه چنین تاثیری بر ما میگذاردبسیار دشوار است. فهم دلیل این امر چندان سخت نیست. قدیمی ترین و رایج ترین نظریههای غربی هنر، هنر راتقلید طبیعت میدانند. اما موسیقی تمامأ با این تعریف سازگار نیست. موسیقی قادر به بازنمایی اشکال و رنگها یا توصیف جهان در قالب واژگان نیست و توانایی اش در تقلید اصواتی که در عالم طبیعت وجود دارند سهم بسیار کوچکی است. اما این قالب هنری غیرمفهومی و غیر تقلیدی که مجموعهای از اصوات نظام یافته است به نحو معینی تجربیات زیبایی شناسانهای فراهم میآورد که در ابعاد و مراتب مختلف دارای ارزشند.
از سرگرم کنندگی نسبی تا تجربههای زیبایی شناسانهای که به کنه شخصیت راه میبرند و ما را به مرتبهای بی بدیل می رسانند. این هنر از چه نوعی است؟
دیدگاه فرهنگها و ادیان به موسیقی
اسلام
در میان فقهای اسلام کسانی مانند شهابالدین الهیثمی و ابن ابیالدنیا بودهاند که موسیقی را یکسره لهو و لعب میدانستند و آن را مکروه یا حرام تلقی مینمودند. فارابی معتقد بود که موسیقی نمیتواند هرگونه حالت روحی یا هر نوع شور و هیجانی را در شخص برانگیزد. ابن زیله نیز معتقد بود که موسیقی میتواند شخص را به ارتکاب عمل گناه بکشاند. با این حال، ابوحامد محمد غزالی، موسیقی و سماع را جایز دانسته است. از آنجا که دامنه تمدن اسلامی جز عربستان کشورهای بسیاری از جمله مصر، ایران، هند و آفریقا را دربرمیگرفت، موسیقی اسلامی نیز با تنوع و گوناگونی روبهرو بوده است.
برخی آلات موسیقی
نی
نی از قـدیمی ترین این نوع است و شامل یک لوله استوانهای از جـنس نی بوده که دارای هـفت بـند و شش گـرهاست. نی از دسته سازهـای محـلی است و تـقـریـبا در تمام نقاط ایران معـمول و رایج است.
سرنا
سرنا ساز دیگـری از خانواده آلات موسیقی بادی است که در تـمان نقاط ایران معـمول است و شامل سرنای بـخـتـیـاری و آذربایـجانی است. در ایران این ساز به هـمراه دهـل و یا نقاره نواخـته میشود. لازم به ذکر است که نواخـتن این ساز در نقاط مخـتـلف کشور در مواقع خاصی و به منظورهای مخـتـلف انجام میشود. در کردستان با نواخـتن دهـل و سرنا مرگ کسی را خبر میدهـند و در شمال ب هـمراهی طناب بازهـا سرنا نواخـته میشود و در آذربایجان غـربی، روستائیان در عـروسیها حین رقص چوبی، سرنا مینوازند.
کـرنا
کرنا: سازی قدیمی و تاریخی است که در استانهای مخـتـلف ایران به شکـلهای متـفاوت ساخـته و اجرا میشود. مهـمترین کرناهـا، کرنای شمال، گـیلان و کرنای مشهـد است. این ساز بـیـشتر در کردستان و آذربایجان مورد استـعـمال قرار میگـیرد.
نی انبان
نی انبان بـیـشتر در جنوب ایران مورد استـفاده قـرار میگیرد و در بعـضی نقاط ایران آن را " خـیک نای " نـیز مینامند و در نقاطی از آذربایجان نیز نواخته میشود.
آلات موسیقی زهـی
کمانچـه
یکی از قـدیمی ترین سازهای زهـی، کمانچه است که اولین شکل ویولون امروزی است. این ساز نـقـش تک نواز و هـمـنواز، هـر دو را به خوبی اجرا میکند. کمانچه سازی ملی است. در تمام استانهای ایران نواخـتن آن متداول است و بـیشتر در میان طوایف لر و بختیاری رواج دارد.
بربط
بربط: سازی از خانواده سازهای رشتهای مفـید که به آن " ال عـود یا لوت " نیز میگـویـند. ساخـتمان این ساز شـبـیه گـلابی است که از درازا به دو نـیم شدهاست. دارای کاسهای بـزرگ و دستهای کوتاه که در آغاز سه رشته سیم داشتهاست.
رباب
رباب: این ساز زهـی است از چـهـار قـسمت شامل شکم خـربزه مانـند، سینه، دسته و سر تـشـکـیل شدهاست. سیمهای رباب در قدیم از روده و امروز از نخ نایلون ساخـته میشود و مضراب رباب از پـر مرغ ساخـته شدهاست. این ساز اساساً سازی محلی است و بـیـشتر در نواحی خراسان معـمول است و هـمچـنـین در نواحی سیستان نیز نواخـته میشود.
تار
تار: یکی از سازهای زهی اصیل ایران است که یک شـکم چـند قـسمتی دارد و دارای شش تار میباشد. از این گـروه ســــازهــا، سـه تار و دو تار را میتوان نام برد که نوازندگی دوتار در تـرکـمن صحرا و نواحی خراسان بـسیار معـمول میباشد.
گیتار
گیتار: یکی از دیگر سازهای زهی است که انواع مختلف، چهار سیم، شش سیم، هشت سیم، دوازده سیم و... و به دستههای گیتار کلاسیک، گیتار آکوستیک و گیتار الکتریک تقسیم میشود. این ساز زهی با پیک یا انگشت نواخته میشود. این ساز ریشهٔ اسپانیایی دارد.
آلات موسیقی ضـربی
دهـل
دهـل: این ساز از استوانه کوتاهی از جـنس چـوب که قـطر دایره آن حـدود یک مـتر و ارتـفاع آن ۲۵ تا ۳۰ سانتی متر است تـشکـیل شده و بر دو سطح دایرهای شکـل آن پـوست کـشـیده شدهاست. مضرابـش دو چـوب یکی به شکـل عـصا و دیگـری ترکهای نازک میباشد. دهـل سازی کاملاً محـلی و بـیـشـتر هـمراهـی کـنـنده با سرنا است. در مناطق فارس، بلوچستان و کـردستان بـیش از سایر جاها مورد استـفاده قـرار میگـیرد.
دایـره
دایره: این ساز ضربی که از حلقهای چوبی تـشـکیل گـردیده که بر یکی از سطوح جانبی دایرهای شکل آن پـوست کشـیده شدهاست، این ساز را با ضرب سر انگـشتان هـر دو دست مینوازند و بـیـشتر شهـری است تا محـلی. سازی است هـمراهی کـنـنده با سایر سازهـا. دایره در حال حاضر در آذربایجان بـیـشـتر از سایر جاهـا رواج دارد.
طبل
طبل: یکی دیگر از سازهای ضربی که کوچکـتر از دهـل میباشد و مضراب آن دو کوبه چوبی است و آن را در مراسم عـزاداری در اکثـر مناطق ایران مینوازند.
تـنـبک
تـنبک: سازی است از پوست و چوب (معـمولا گـردو) و از دو قسمت گـلویی و استوانهای تـشکـیل یافـته، سطح بالایی آن از پوست و قسمت گلویی آن که با دهانهای گـشاد دارد باز میباشد.
سازهای مضربی (زهـی - کوبی)
ساز منحصربهفرد ایرانی که در این تـقـسیم بـندی قـرار میگـیرد سنـتور است. این ساز شامل جـعـبهای ذوزنقهای است و هـفـتاد و دو رشته سیم سفـید و زرد تـشکـیل یافـتهاست.
سنـتور اساساً سازی است که قابـلیت تـکـنوازی و هـمنوازی را داراست و نواخـتن آن در تمام استانهای ایران متـداول است.
ریشه واژههای موسیقی و خنیا
واژهٔ موسیقی از واژهای یونانی و گرفته شده از کلمهٔ Mousika و مشتق از کلمهٔ Muse میباشد که نام رب النوع حافظ شعر و ادب و موسیقی یونان باستان است. معادل موسیقی در فارسی خُنیا است و به معنی نوای خوش است.
خنیا از ریشه «خونیاک» زبان پهلوی و «هو نواک» اوستایی است که خود آن از دو قسمت تشکیل شده است: «هو]به معنای نیک ، زیبا ، خوش، برای نمونه در واژههای هومن (= نیک اندیش)، خسرو (= خوب نام)، و «نواک» به معنای نوا. در کل هونواک، خونیاک و خنیا به معنی «نوای خوش« است.
موسیقی را هنر بیان احساسات به وسیلهٔ آواها گفتهاند که مهمترین عوامل آن صدا و ریتم هستند و همچنین دانش ترکیب صداها به گونهای که خوشآیند باشد و سبب انبساط و انقلاب روان گردد نیز نامیده میشود.
تعاریف گذشتگان از موسیقی
پیشینیان موسیقی را چنین تعریف کردهاند: معرفت الحان و آنچه التیام الحان بدان بود و بدان کامل شود. ارسطو موسیقی را یکی از شاخههای ریاضی میدانسته و فیلسوفان اسلامی نیز این نظر را پذیرفتهاند، همانند ابن سینا که در بخش ریاضی کتاب شفا از موسیقی نام بردهاست ولی از آنجا که همه ویژگیهای موسیقی مانند ریاضی مسلم و غیرقابل تغییر نیست، بلکه ذوق و قریحهی سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نیز میدانند. در هر صورت موسیقی امروز دانش و هنری گستردهاست که دارای بخشهای گوناگون و تخصّصی میباشد.
صدا در صورتی موسیقی نامیده میشود که بتواند پیوند میان اذهان ایجاد کند و مرزی از جنس انتزاع آن را محدود نکند.
افلاطون: موسیقی یک ناموس اخلاقی است که روح به جهانیان، و بال به تفکر و جهش به تصور، و ربایش به غم و شادی و حیات به همه چیز میبخشد..
ابونصر فارابی:موسیقی علم شناسایی الحان است و شامل دو علم است;علم موسیقی عملی وعلم و موسیقی نظری
ابوعلی سینا: موسیقی علمی است ریاضی که در آن از چگونگی نغمهها از نظر ملایمت و سازگاری، و چگونگی زمانهای بین نغمهها بحث میشود.
بتهوون: موسیقی مظهری است عالیتر از هرعلم و فلسفه ای. موسیقی هنرزبان دل و روح بشر و عالیترین تجلی قریحهی انسانی است.
لئوپددوفن: ریشه موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد. درواقع همان روزی که انسان توانست برای نخستین بار خوشیها ورنجهای خود را با صدا نمایش دهد، مبداموسیقی به شمار میآید
ابن خردادبه (به نقل از یحیی بن خالدبن برمک): موسیقی آن است که تو را شاد کند و برقصاند و بگریاند و اندوهگین کند و جز آن هرچه باشد رنج و بلاست.ابن خردادبه: موسیقی ذهن را لطیف و خوی را ملایم و جان را شاد و قلب را دلیر و بخیل را بخشنده میکند، آفرین بر خردمندی که موسیقی را پدید آورد.
تاریخچه زیباییشناسی در موسیقی
بیش از دوهزار سال است که غرب وشرق به قدرت موسیقی در برانگیختن احساسات اذعان کردهاند. به حدی که کسانی که دغدغه حفظ امنیت دولت را داشتهاند موسیقی را خطرناک تلقی کردهاند. اما تشریح این امر که موسیقی چگونه چنین تاثیری بر ما میگذاردبسیار دشوار است. فهم دلیل این امر چندان سخت نیست. قدیمی ترین و رایج ترین نظریههای غربی هنر، هنر راتقلید طبیعت میدانند. اما موسیقی تمامأ با این تعریف سازگار نیست. موسیقی قادر به بازنمایی اشکال و رنگها یا توصیف جهان در قالب واژگان نیست و توانایی اش در تقلید اصواتی که در عالم طبیعت وجود دارند سهم بسیار کوچکی است. اما این قالب هنری غیرمفهومی و غیر تقلیدی که مجموعهای از اصوات نظام یافته است به نحو معینی تجربیات زیبایی شناسانهای فراهم میآورد که در ابعاد و مراتب مختلف دارای ارزشند.
از سرگرم کنندگی نسبی تا تجربههای زیبایی شناسانهای که به کنه شخصیت راه میبرند و ما را به مرتبهای بی بدیل می رسانند. این هنر از چه نوعی است؟
دیدگاه فرهنگها و ادیان به موسیقی
اسلام
در میان فقهای اسلام کسانی مانند شهابالدین الهیثمی و ابن ابیالدنیا بودهاند که موسیقی را یکسره لهو و لعب میدانستند و آن را مکروه یا حرام تلقی مینمودند. فارابی معتقد بود که موسیقی نمیتواند هرگونه حالت روحی یا هر نوع شور و هیجانی را در شخص برانگیزد. ابن زیله نیز معتقد بود که موسیقی میتواند شخص را به ارتکاب عمل گناه بکشاند. با این حال، ابوحامد محمد غزالی، موسیقی و سماع را جایز دانسته است. از آنجا که دامنه تمدن اسلامی جز عربستان کشورهای بسیاری از جمله مصر، ایران، هند و آفریقا را دربرمیگرفت، موسیقی اسلامی نیز با تنوع و گوناگونی روبهرو بوده است.
برخی آلات موسیقی
نی
نی از قـدیمی ترین این نوع است و شامل یک لوله استوانهای از جـنس نی بوده که دارای هـفت بـند و شش گـرهاست. نی از دسته سازهـای محـلی است و تـقـریـبا در تمام نقاط ایران معـمول و رایج است.
سرنا
سرنا ساز دیگـری از خانواده آلات موسیقی بادی است که در تـمان نقاط ایران معـمول است و شامل سرنای بـخـتـیـاری و آذربایـجانی است. در ایران این ساز به هـمراه دهـل و یا نقاره نواخـته میشود. لازم به ذکر است که نواخـتن این ساز در نقاط مخـتـلف کشور در مواقع خاصی و به منظورهای مخـتـلف انجام میشود. در کردستان با نواخـتن دهـل و سرنا مرگ کسی را خبر میدهـند و در شمال ب هـمراهی طناب بازهـا سرنا نواخـته میشود و در آذربایجان غـربی، روستائیان در عـروسیها حین رقص چوبی، سرنا مینوازند.
کـرنا
کرنا: سازی قدیمی و تاریخی است که در استانهای مخـتـلف ایران به شکـلهای متـفاوت ساخـته و اجرا میشود. مهـمترین کرناهـا، کرنای شمال، گـیلان و کرنای مشهـد است. این ساز بـیـشتر در کردستان و آذربایجان مورد استـعـمال قرار میگـیرد.
نی انبان
نی انبان بـیـشتر در جنوب ایران مورد استـفاده قـرار میگیرد و در بعـضی نقاط ایران آن را " خـیک نای " نـیز مینامند و در نقاطی از آذربایجان نیز نواخته میشود.
آلات موسیقی زهـی
کمانچـه
یکی از قـدیمی ترین سازهای زهـی، کمانچه است که اولین شکل ویولون امروزی است. این ساز نـقـش تک نواز و هـمـنواز، هـر دو را به خوبی اجرا میکند. کمانچه سازی ملی است. در تمام استانهای ایران نواخـتن آن متداول است و بـیشتر در میان طوایف لر و بختیاری رواج دارد.
بربط
بربط: سازی از خانواده سازهای رشتهای مفـید که به آن " ال عـود یا لوت " نیز میگـویـند. ساخـتمان این ساز شـبـیه گـلابی است که از درازا به دو نـیم شدهاست. دارای کاسهای بـزرگ و دستهای کوتاه که در آغاز سه رشته سیم داشتهاست.
رباب
رباب: این ساز زهـی است از چـهـار قـسمت شامل شکم خـربزه مانـند، سینه، دسته و سر تـشـکـیل شدهاست. سیمهای رباب در قدیم از روده و امروز از نخ نایلون ساخـته میشود و مضراب رباب از پـر مرغ ساخـته شدهاست. این ساز اساساً سازی محلی است و بـیـشتر در نواحی خراسان معـمول است و هـمچـنـین در نواحی سیستان نیز نواخـته میشود.
تار
تار: یکی از سازهای زهی اصیل ایران است که یک شـکم چـند قـسمتی دارد و دارای شش تار میباشد. از این گـروه ســــازهــا، سـه تار و دو تار را میتوان نام برد که نوازندگی دوتار در تـرکـمن صحرا و نواحی خراسان بـسیار معـمول میباشد.
گیتار
گیتار: یکی از دیگر سازهای زهی است که انواع مختلف، چهار سیم، شش سیم، هشت سیم، دوازده سیم و... و به دستههای گیتار کلاسیک، گیتار آکوستیک و گیتار الکتریک تقسیم میشود. این ساز زهی با پیک یا انگشت نواخته میشود. این ساز ریشهٔ اسپانیایی دارد.
آلات موسیقی ضـربی
دهـل
دهـل: این ساز از استوانه کوتاهی از جـنس چـوب که قـطر دایره آن حـدود یک مـتر و ارتـفاع آن ۲۵ تا ۳۰ سانتی متر است تـشکـیل شده و بر دو سطح دایرهای شکـل آن پـوست کـشـیده شدهاست. مضرابـش دو چـوب یکی به شکـل عـصا و دیگـری ترکهای نازک میباشد. دهـل سازی کاملاً محـلی و بـیـشـتر هـمراهـی کـنـنده با سرنا است. در مناطق فارس، بلوچستان و کـردستان بـیش از سایر جاها مورد استـفاده قـرار میگـیرد.
دایـره
دایره: این ساز ضربی که از حلقهای چوبی تـشـکیل گـردیده که بر یکی از سطوح جانبی دایرهای شکل آن پـوست کشـیده شدهاست، این ساز را با ضرب سر انگـشتان هـر دو دست مینوازند و بـیـشتر شهـری است تا محـلی. سازی است هـمراهی کـنـنده با سایر سازهـا. دایره در حال حاضر در آذربایجان بـیـشـتر از سایر جاهـا رواج دارد.
طبل
طبل: یکی دیگر از سازهای ضربی که کوچکـتر از دهـل میباشد و مضراب آن دو کوبه چوبی است و آن را در مراسم عـزاداری در اکثـر مناطق ایران مینوازند.
تـنـبک
تـنبک: سازی است از پوست و چوب (معـمولا گـردو) و از دو قسمت گـلویی و استوانهای تـشکـیل یافـته، سطح بالایی آن از پوست و قسمت گلویی آن که با دهانهای گـشاد دارد باز میباشد.
سازهای مضربی (زهـی - کوبی)
ساز منحصربهفرد ایرانی که در این تـقـسیم بـندی قـرار میگـیرد سنـتور است. این ساز شامل جـعـبهای ذوزنقهای است و هـفـتاد و دو رشته سیم سفـید و زرد تـشکـیل یافـتهاست.
سنـتور اساساً سازی است که قابـلیت تـکـنوازی و هـمنوازی را داراست و نواخـتن آن در تمام استانهای ایران متـداول است.
ساعت : 5:44 am | نویسنده : admin
|
بازی های کامپیوتری |
مطلب قبلی